ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلسله مطالب “احکام معاملات“، حاوی مسائل مهمّ و مورد ابتلاء در ابواب عبادات و معاملات است که مطابق با فتاوای مرجع عالی قدر حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (دام ظلّه العالی) می باشد.
آرشیو احکام معاملات :
...چطور به یک ایده خوب برای راه اندازی یک استارتاپ برسیم؟
بهتر است با سوالی دیگر پاسخ آن را داد: چرا مردم فکر می کنند مطرح کردن یک ایده برای استارتاپ دشوار است؟ شاید پرسیدن این سوال احمقانه به نظر برسد. چرا مردم فکر می کنند که دشوار است؟اگر مردم توانایی انجام آن را ندارند، حداقل برای آن ها سخت است نه غیر ممکن. خب ، ممکن است این طور نباشد.آنچه که مردم معمولا بیان می کنند این نیست که آنها توانایی فکر کردن به ایده ها را ندارند، بلکه آنها اصلا ایده ای ندارند. این دو به هیچ وجه یکسان نیستند و این دلیلی است که چون هیچ ایده ای ندارند در نتیجه برای ایجاد آن هیچ تلاشی نمی کنند.
اغلب مردم بر این باورند که مطرح کردن یک ایده برای استارتاپ بسیار دشوار است و چون بسیار دشوار است در نتیجه آن ها تلاشی برای آن نمی کنند. مردم تصور می کنند دست یافتن به ایده یک معجزه است. یا ناگهانی به ایده ای دست خواهید یافت وگرنه هیچ وقت به آن نمی رسید.
دلیل اینکه چرا مردم این گونه فکر می کنند این است که، آن ها به ایده ها بیش از حد ارزش می دهند.آن ها تصور می کنند ایجاد یک استارتاپ تنها انجام دادن و اجرای تعدادی ایده افسانه ای و شگفت آور است و زمانی که یک استارتاپ موفق میلیون ها دلار ارزش پیدا می کند، به این نتیجه می رسند که این استارتاپ نتیجه یک ایده با ارزش میلیون دلاری بوده است.
اگر ایجاد یک استارتاپ با مطرح کردن ایده ای باشد که آن ایده میلیون ها دلار ارزش داشته باشد البته که مشخص است راه اندازی یک استارتاپ تا چه میزان دشوار خواهد بود. خیلی سخت تر از آنکه بخواهید برای رسیدن به آن تلاشی بکنید. مطمئنا غریزه و ناخوداگاه ما به ما می گوید چیزی که بسیار ارزش مند باشد به این آسانی نمی توان آن را کشف کرد.
درحقیقت، ایده های استارتاپی میلیون ها دلار ارزش ندارند، و اینجا آزمایشی وجود دارد که می تواند آن را اثبات کند : تنها سعی کنید این ایده های باارزش را بفروشید. هیچ تقاضایی برای آن در بازار وجود ندارد و به این معنی است که ایده های استارتاپی ناچیز و بی ارزش هستند.
پرسش
حقیقت این است که اکثر استارتاپ ها با یک ایده ابتدایی و اصلی به پایان می رسند. این خیلی نزدیک تر است به این واقعیت که بگوییم ارزش اصلی ایده اولیه و ابتدایی شما در روند کشف موانع مشخص می شود. ایده اولیه ای که شما دارید تنها نقطه شروع است و نه برنامه کار، اما یک پرسش وجود دارد. این ایده می تواند کارا و مفید باشد اگر در نحوه رسیدن و بیان راه به ما کمک کند؟ به جای این که بگویید حاصل ایده شما ایجاد یک صفحه گسترده وب است، بگویید:آیا حاصل این همکاری می تواند ایجاد یک صفحه گسترده وب باشد؟ چند ترفند دستوری و تعدادی ایده ناقص می تواند ما را به کشف جواب یک پرسش امیدوار کند.
تفاوت زیادی وجود دارد، چرا که یک اطلاعات تحریک آمیز که موجب اعتراض شود در بیان یک سوال وجود ندارد. اگر شما بگویید:من می خواهم یک صفحه گسترده وب ایجاد کنم، مورد انتقاد قرار می گیرید-که بسیار خطرناک تر از آن چیزی است که در ذهن خود تصور می کنید- چنین برداشت می شودکه می خواهید با مایکروسافت رقابت کنید و شما نمی توانید آن طراحی که مورد نظر آن ها است را ایجاد کنید در نتیجه کاربران تمایلی ندارند که اطلاعاتشان در سرور شما باشد .
مطرح کردن یک سوال خیلی چالش ایجاد نمی کند ومورد اعتراض قرار نمی گیرد بدین شکل که: بیایید سعی کنیم یه صفحه گسترده وب ایجاد کنیم و ببینیم که چطور پیش می رود . و همگان چنین نتیجه گیری می کنند که اگر شما تلاش خودتان را بکنید شما می توانید یک چیز مفید ایجاد کنید. شاید در نهایت آن چه که شما ایجاد کردید ممکن است حتی یک صفحه گسترده وب نباشد. شاید ماحصل تلاش شما یک نوع جدید از ابزارهای صفحه گسترده باشد که حتی اسم هم ندارد. شما هیچ وقت به ایجاد چنین چیزی فکر نمی کردید مگر در حین انجام کار و نقشه راهی را که برای پیش برد اهداف خود داشتید باعث ایجاد چنین چیزی شده است. وقتی ایده استارتاپ خود را به عنوان یک سوال تلقی کنید، آنچه که شما در جست و جوی آن هستید را تغییر می دهد. اگر یک ایده به عنوان طرح اولیه و برنامه کار مطرح شود، می تواند درست باشد. اما اگر ایده شما به صورت یک سوال باشد، می تواند اشتباه باشد، و به همان میزان که ممکن است اشتباه باشد، می تواند شما را به سمت ایده های بیشتری سوق دهد.
زمانی که کسانی روی پرسشی کار می کنند که بسیار بزرگ و پیچیده به نظر می رسد، این سوال مطرح است که : آیا راهی وجود دارد که از زیر مجموعه ای از سوال و مسئله شروع کرد و سپس به تدریج آن را گسترش داد؟ که این عموما به نتیجه می رسد.
حرکت در خلاف جهت باد
تاکنون، مسئله را از فکر کردن در مورد یک ایده ی یک میلیون دلاری به پرسشی که ممکن است اشتباه هم باشد تبدیل کردیم که به نظر دشوار هم نمی آید. برای ایجاد سوال شما به دو چیز نیاز دارید : آشنا بودن با تکنولوژی های جدید و امید بخش،و داشتن دوستان شایسته. تکنولوژی های جدید عنصر سازنده ایده های استارتاپ شما هستند و بحث و تبادل نظر با دوستان تان فضایی هست که شما می توانید این ایده ها را به تکامل برسانید.
دانشگاه هر دو این ها را دارد، و به همین دلیل است که بسیاری از استارتاپ ها در دانشگاه ایجاد می شوند .
آن ها با تکنولوژی های جدید بزرگ می شوند. چرا که آن ها به دنبال تحقیق وپژوهش هستند. و تکنولوژی تنها چیزی است که در این تحقیق و پژوهش ها جدید است . و هم چنین اشخاص شایسته و با کارآمدی هستند که می توانند ایده های خود را با آن ها مطرح کنند. که با کار کردن در یک شرکت بزرگ با حقوق خوب اما کسل کننده بسیار درتضاد است. شرکت های بزرگ اساسا با تکنولوژی های جدید مخالف هستند. و هم چنین انسان هایی که در محیط کار با آن ها ملاقات می کنید نیز این گونه می باشند.
به دانش آموزان دبیرستانی توصیه می کنیم، انگشت خود را در خلاف جهت باد بگیرید – روی مسائلی کار کنید که حق انتخاب و آزادی شما را به حداکثر می رساند. این در خواست یک قاعده کلی برای بزرگسالان نیز می باشد و شاید بهتر باشد که در آن تجدید نظر کرد : تا جایی که می توانید در خلاف جهت باد پیش بروید.
به احتمال زیاد مردم آگاهانه این را نمی فهمند ، اما یک نمونه از شغل هایی که اصطلاحا در جهت باد و معمول و مرسوم هستند، این است که مثلا شما با فرمت جاوا برای یک بانک کار کنید . آن هم با حقوق پرداختی خوب، که این صراحتا نمونه ای از این شغل ها می باشد . ارزش بازار برای این نوع از شغل ها بسیار بالاتر است . چرا که اختیار و حق انتخاب کمتری برای آینده به شما می دهد . یک شغل که هیجان و تازگی بیشتر در آن وجود داشته باشد، حقوق کمتری دارد. چرا که شما باید تاوان کم بودن حقوق آن را بدهید وآن هم به دلیل به کار بردن مهارت های جدیدی است که دراین راستا یاد می گیرید.
مدارس آموزشی یک طیف دیگر از شغل های این شرکت بزرگ هستند : حقوقشان کم است. اما شما بیشتر وقت خود را صرف ایجاد کالاهای جدید می کنید. و البته آن را ” مدرسه ” می نامیم، که دلیل آن نیز برای همه روشن است، در حقیقت بخشی از تمامی شغل ها شبیه مدرسه است. محیط مناسب، برای داشتن یک ایده استارتاپ نیاز نیست که مستقیما دانشگاهی باشد. تنها نیازمند یک موقعیتی است که شرایطی را فراهم کند که همانند مدرسه شود. کاملا واضح است که شما چرا می خواهید تکنولوژی های جدید را کشف کنید،اما چرا شما در این راستا به اشخاص دیگری نیز نیاز دارید؟ توانایی فکر کردن در مورد ایده های جدید را به تنهایی ندارید؟ جواب عملی و تجربی آن این است : نه! حتی انیشتین هم نیاز داشت که ایده های خود را برای مردم بیان کند. ایده ها در پروسه توضیح و تفسیر به اشخاص درست و شایسته توسعه می یابند. شما باید ایستادگی و پایداری کنید، درست همانند یک چوب که باید در مقابل کنده کاری مقاومت کند.
این دقیقا یکی از عواملی هست که چرا قوانین سرمایه گذاری در استارتاپ هایی که تنها یک بنیانگذار دارد مخالف سرمایهگذاری است . عملا هر شرکت موفق حداقل توسط دونفر ایجاد شده است . و چون بنیان گذاران استارتاپ ها تحت فشارهای بسیاری هستند به همین دلیل هست که باید دوستانی داشته باشند. اما شاید این در توضیح این مسئله کمک کند که تعداد زیادی از بنیان گذاران استارتاپ ها خانم نبودند، تنها ۱٫۷ % از استارتاپ ها توسط بنیان گذاران خانم ایجاد شده است . درصد زنانی که شیفته کامپیوتر هستند کم است اما درصد اشاره شده در بالا کم نیست . پس چرا تفاوت وجود دارد؟
زمانی که شما متوجه می شوید استارتاپ های موفق چندین بنیان گذار داشته که هم اکنون دوست هستند، توضیح احتمالی آن یکی شدن این شرکت ها هست .
خط خطی کردن
چرا گروه هایی که با همکاری و مشارکت یکدیگر فعالیت می کنند نسبت به افرادی که تلاش می کنند به تنهایی روی یک ایده کارکنند پیچیده تر هستند؟ من گمان می کنم که یک فعالیت زمانی بیشترین نتیجه را خواهد داد که حاصل فعالیت های تکی و گروهی در کنارهم باشد. زمانی که با هم هستید در مورد مسائل دشوار بحث و گفت و گو می کنید،احتمالا به نتیجه هم نرسید. سپس، صبح روز بعد، زمانی که در حال حمام کردن هستید ایده ای به ذهنتان می رسد که چطور می توان مسئله ای که در تلاش برای حل آن هستید را به نتیجه رساند . بسیار مشتاق هستید تا ایده به دست امده را با دیگران مطرح کنید ، تا بتوانید گره های پیش رو حل کنید.
چه اتفاقی رخ داد زمانی که در حال حمام کردن بودید؟ به نظر من ایده ها تنها به صورت ناگهانی به ذهن انسان خطورمی کند.اما چه چیز بیشتری می توان در مورد آن گفت ؟
حمام کردن شبیه نوعی مدیتیشن است. شما هشیارهستید، اما مسئله ای وجود ندارد که حواس شما را پرت کند .درست درچنین موقعیت هایی است که، ذهن شما آزاد است تا به هرجایی که می خواهد سیر کند، که در این صورت است که مطالب جدید به ذهن شما می رسد.
چه اتفاقی می افتد زمانی که ذهن شما سرگردان است؟ شاید همانند خط خطی کردن است . بیشتر آدم ها نسبت به شخصیتی که دارند حین خط خطی کردن اشکال مختلفی را می کشند.این عادت ها بی اختیار است، اما تصادفی نیست:اشکالی که من می کشیدم زمانی که شروع به نقاشی کشیدن کردم تغییر کرد. من در مورد رفتار و حالات هایی نقاشی کشیدم که اگر قرار بود در مورد زندگی نقاشی کنم آن طور می کشیدم. این اشکال حاصل نقاشی من بودند، اما تصادفی کنار هم قرار گرفته بودند.
شاید این که اجازه بدهید ذهن شما در میان ایده ها سرگردان باشد همانند خط خطی کردن باشد. شما مطمئنا رفتارها و حالات ذهنی دارید که حین کارکردن آن ها را فراگرفته اید، و زمانی که شما متوجه نیستید، همان رفتار را انجام می دهید،اما گاهی اوقات تصادفا درعمل، شما از دستورالعمل های یکسان در مورد بحث های تصادفی و رندم استفاده می کنید. که به استعاره می توان گفت: که یک دستورالعمل، به طور اشتباه برای یک بحث به کار برده می شود.
اگردست یافتن به ایده های جدید همانند زمانی که شما با خط خطی کردن نقاشی خود را شروع می کنید به وجود می آیند، می تواند توضیح این باشد که چرا شما ساعت ها روی مسئله ای کار می کنید بدون اینکه پیش تر به نتیجه ای برسید.این فقط به این دلیل نمی باشد که شما توانایی حلاجی مسئله ای را ندارید تا زمانی که در آن حوزه کاری متخصص شوید. بلکه شما حتی نمی توانید این ایده ها را با هم یکی کنید چرا که شما هیچ تجربه و مهارتی در این زمینه کاری ندارید که از آن استفاده کنید.
البته که مهارت ها و تجربه هایی که شما در حین کار از آن استفاده می کنید نیازی نیست که از کار کردن در آن حوزه به دست آمده باشد. در واقعیت،اغلب هم بهتر است که این گونه نباشد. در چنین حالتی شما تنها به دنبال ایده های خوب نیستید، بلکه به دنبال ایده هایی هستید که در کنار خوب بودن جدید هم باشند، و شما شانس بهتری در جمع آوری این ایده ها دارید اگر از حوزه ها و زمینه های مختلف موجود بهره ببرید.
مسئله ها
در این نظریه می توانید ایده های نامنظم وتصادفی را در کنارهم قرار دهید وببینید به چه نتیجه ای می رسید. چه می شود اگر یک سایت دوست یابی ایجاد کنید؟ آیا داشتن یک کتاب خودکارمفید است؟آیا می توانید این ایده ها و نظریه هارا به یک محصول تبدیل کنید؟ زمانی که این چنین نامنظم ایده ها را کناریکدیگر قرار می دهید، نه تنها احمقانه به نظرنمی آیند، بلکه تنها از نظر معنایی لیست شما ناقص می باشد. حتی می توان سوال را این گونه مطرح کرد که: منظور از تبدیل نظریه ها به محصول چیست؟ هیچگاه سطحی به ایده ها فکر نکنید.
وقتی این گونه به ایده ها فکر می کنید ممکن است به چیزهای مفیدی برسید. درست همانند وقتی می باشد که شما درمی یابید که چه سنگ تراشی شگفت انگیزی در داخل یک قطعه مرمر نهفته است، وتنها کاری که نیاز است شما انجام دهید برداشتن قسمت هایی از مرمر است که جز آن نمی باشد.این یک فکر مشوق ودلگرم کننده است، چرا که به شما یادآوری می کند که جوابی وجود دارد، اما در عمل خیلی کارا نمی باشد چرا که فضایی که در آن شما به دنبال جواب هستید بسیار بزرگ است.
برای داشتن ایده های خوب بهتر است روی چندین مسئله کارکنید. شما نمی توانید تنها با ایده ها و مسائل نامنظم و تصادفی شروع کنید. شما مجبورید در ابتدا با چندین مسئله شروع کنید، سپس اجازه دهید ذهنتان درپی کشف ایده های جدید سرگردان باشد .
درضمن، فهمیدن صورت مسئله بسیاردشوارتر از رسیدن به جواب است. بیشترمردم همواره ترجیح می دهند مسائل را نادیده بگیرند و به دنبال ایده بگردند. دلیل ان نیز بسیار واضح است: مسائل و معماها همواره آزاردهنده هستند. تصورکنید اگر مردمی که در سال ۱۷۰۰ می زیستند این طور که ما به مسائل نگاه می کنیم می نگریستند، احتمالا باید غیرقابل تحمل می بود. این که بتوان اینگونه مسائل و معماهایی که در اطرافمان وجود دارد را انکار کنیم این انکارکردن و نادیده گرفتن نیروی قدرتمندی می باشد که، زمانی که حتی در حال حاضر جواب هایی برای این مسائل وجود دارد، مردم اغلب ترجیح می دهند که باور کنند این راه حل ها کارا نمی باشند.
من متوجه این پدیده شدم زمانی که روی نرم افزار هایی که این قابلیت را دارند که یک سری پیام هایی که ویژگی های تبلیغاتی و خاصی را دارند حذف کنند، کارمی کردم . در ۲۰۰۲، بیشتر مردم ترجیح می دادند که چنین پیام هایی را نادیده بگیرند ومردمی بودند که دوست نداشتند این کار را ذهنی انجام دهند، پس بهترین کار استفاده از این نرم افزار بود.
من متوجه شدم که این پیام ها وتبلیغات آزاردهنده می باشند، و من احساس کردم باید راهی وجود داشته باشد که طبق آمار و ارقام بشود این پیام ها را تشخیص داد. و این روش نتیجه گیری می باشد که همه شما نیاز دارید تامسائل پیش رو را حل بکنید. الگوریتم و روشی که من به کار بردم به طرزخنده داری ساده بود. هرشخصی اگر واقعا برای رسیدن به جواب تلاش بکند مطمئنا به آن دست خواهدیافت. نرسیدن جواب به این دلیل است که واقعا کسی برای رسیدن به جواب تلاشی نمی کند.
اجازه بدهید این دستورالعمل را تکرار کنم که: پیدا کردن راه حل برای مسائل دشوار است و تجربه کردن همین حس باعث می شود که شما بتوانید آن را حل کنید. ساده تر از آن که به نظر می اید، این دستورالعملی برای تمامی ایده های استارتاپ می باشد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برگرفته از : karafarini.ir
...📚📚📚
وظیفه همه افراد فرهیخته وهمه نهادهای فرهنگی کشور است که دراشاعه، گسترش وتقویت هرچه بیشتر مسئله کتاب و کتابخوانی اهتمام ورزند.
📚📚📚
نوشتن مقاله و ارسال مطلب و پست یکی از روش های کسب درآمد است اما با توجه به درصد کمی که به نویسندگان پرداخت می شود ، ما امروز خبر خوبی برای آن دسته از عزیزانی داریم که اهل سفر هستند و دستی در ترجمه هم دارند.
The Travel Writers Life یک وب سایت معتبر است که در ازای ارسال مطالب مبلغی بین 50 تا 200 دلار به نویسندگانش پرداخت خواهد کرد.کلیه مقاله های ارسالی باید بین 300 تا 600 کلمه باشد.
این وب سایت برای مقالات ارسالی 50 تا 75 دلار، برای داستان های شخصی در سفر و مصاحبه ها ، 100 تا 150 دلار و برای مقالات مشاوره ای برای سفر بین 150 تا 200 دلار بعد از به نمایش درآمدن مقاله ،پرداخت خواهد کرد.
تمامی پرداختی ها در سایت موجود است.شما می توانید عکس ها و داستان های سفر خود را به برای آن ها ارسال کنید.ایران شامل جاذبه های گردشگری فراوان است که می توانید از این طریق به جهان آن را بشناسانید ودرآمد زایی کنید.
http://www.greatescapepublishing.com
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برگرفته از : ideas-to-wealth.blog.ir
...یک مدیر به تنهایی نمیتواند تمام وظایفی را که به او منسوب شده انجام دهد. تفویض اختیار از سوی مدیر برای دستیابی به اهداف ضروری است. تفویض اختیار یعنی تقسیم مجدد اختیار و قدرت به سمت پایین یعنی به زیردستان. در این نوشته میخواهیم نگاهی به مفهوم تفویض اختیار و مراحل عملی کردن آن داشته باشیم. همچنین به مفاهیم اختیار، مسئولیت و پاسخگویی و رابطهی میان آنها اشاره خواهیم کرد.
تفویض کردن یعنی اینکه انجام دادن بخشی از کارتان را به شخص دیگر بسپارید. تفویض اختیار را میتوان تقسیم و تخصیص قدرت به زیردستان دانست که با هدف رسیدن به نتایج مؤثر انجام میشود. برای تفویض اختیارِ اصولی باید دربارهی مفاهیم اختیار، مسئولیت و پاسخگویی و منشأ هر کدام بیشتر بدانیم. سعی میکنیم به این سؤالها پاسخ دهیم: اختیارات مدیر از کجا ناشی میشود؟ جریان انتقال اختیار چه جهتی دارد؟ آیا مسئولیت کارکنان که به واسطهی قبول انجام کارهای محوله ایجاد میشود، وظیفهی پاسخگویی را از دوش مافوق (واگذار کنندهی اختیار) برمیدارد؟
اختیار را در سازمانهای تجاری میتوان معادل قدرت و حق یک فرد برای استفاده و تخصیص منابع به شکلی کارآمد دانست که بهمنظور تصمیمگیری و صدور دستورهایی استفاده میشود که منجر به تحقق اهداف سازمان میشوند. اختیار را باید به خوبی تعریف کرد. هر فردی که اختیاراتی دارد باید از گسترهی آن باخبر باشد و نباید از آن استفادهی نامناسبی بکند. اختیار حقِ صدور دستور، حکم و حقِ به انجام رساندن کارهاست. بالاترین میزان اختیار را مدیران ارشد یک سازمان دارند.
اختیار همیشه از بالا به پایین انتقال پیدا میکند. این مسئله توضیح میدهد که چگونه با توضیح دقیق آنچه از کارکنان انتظار میرود و نحوهی اجرایی کردن آن، افراد مافوق، کارها را از طریق زیردستان به انجام میرسانند. هر میزان اختیار باید با همان میزان مسئولیت همراه شود. تفویض اختیار به فردی دیگر، دلالت بر فرار از پاسخگویی ندارد و وظیفهی پاسخگویی همچنان برعهدهی فردی است که بیشترین اختیار را بر عهده دارد.
مسئولیت وظیفهی تمام کردن مأموریتی است که به فرد محول شده است. فردی که مسئولیتی به او سپرده شده است باید از انجام وظیفهی محولشده اطمینان پیدا کند. اگر وظیفهای که فرد بابت آن مسئول شناخته شده تکمیل نشود توضیح دادن یا عذر آوردن جایز نیست. مسئولیت دادن بدون اینکه کارکنان اختیارات کافی داشته باشند به گلهمندی و نارضایتی منجر میشود. مسئولیت از پایین به بالا انتقال مییابد. مدیران میانی و ردهی پایین مسئولیت بیشتری دارند. فردی که مسئول یک شغل در نظر گرفته میشود، ضامن آن شغل است. اگر وظایف شغلیاش را به نحو مطلوب انجام دهد باید تحسین شود. در حالی که اگر وظایف محوله را طبق انتظار انجام ندهد باید پاسخگو باشد.
پاسخگو بودن یعنی آمادگی برای ارائهی توضیح دربارهی هر گونه انحراف عملکرد از انتظارات از پیش تعیینشده. پاسخگویی بر خلاف اختیار قابل تفویض نیست. برای مثال اگر به علی وظیفهای با اختیارات کافی برای تکمیل آن محول شود و علی آن وظیفه را به حمید محول کند و او را ملزم کند که این وظیفه به نحو شایسته انجام دهد. مسئولیت با حمید است اما پاسخگویی همچنان متوجه علی است. بالاترین میزان پاسخگویی بر عهدهی مدیران ارشد است. پاسخگو بودن یعنی مبتکر بودن زیرا فرد باید به چیزی فراتر از گسترهی شغلی خودش فکر کند. پاسخگو بودن در یک کلام یعنی جوابگوی نتیجهی نهایی بودن. از پاسخگویی نمیتوان شانه خالی کرد. پاسخگویی از مسئولیت ناشی میشود.
تفویض اختیار اساس رابطهی رئیس و مرئوس است و شامل مراحل زیر میشود:
واگذارکننده در گام نخست تلاش میکند وظیفه یا تکلیف را برای زیردستان تعریف کند. او همچنین باید نتیجهی مورد انتظار از زیردستان را برایشان معین کند. شفافسازی وظایف درست مانند تعیین نتایج مورد انتظار باید نخستین گام فرایند تفویض اختیار باشد.
تقسیم اختیارات زمانی صورت میپذیرد که یک مافوق اختیارات خود را تقسیم میکند و آن را با زیردستانش شریک میشود. دلیل این کار این است که هر یک از زیردستان باید برای انجام کاری که از طرف مافوق به آنها سپرده شده از استقلال کافی برخوردار باشند. مدیران همهی سطوح اختیارات و قدرتی را که به جایگاه آنها وابسته است تفویض میکنند. تقسیم کردن قدرت برای دستیابی به اهداف کارآمد بسیار اهمیت دارد.
فرایند تفویض با اعطای قدرت به زیردستان پایان نمیگیرد. به موازات آن لازم است آنها خود را ملزم به انجام وظایفی بدانند که به ایشان محول شده است. گفته شده مسئولیت عامل یا الزامی است در فرد برای انجام وظیفهاش مطابق با دستورات مافوق با حداکثر توانی که در اختیار دارد. مسئولیت بسیار مهم است. زیرا مسئولیت است که به اختیار، کارآمدی میبخشد. همچنین مسئولیت غیرمشروط است و نمیتوان آن را به فردی دیگر منتقل کرد. به عکس، پاسخگویی الزام فرد برای انجام دادن وظایفش طبق معیارهای عمکلرد است. بنابراین گفته میشود که اختیار تفویض شدنی، مسئولیت گماشتنی و پاسخگویی تحمیلی است. پاسخگویی از مسئولیت ناشی میشود و مسئولیت ناشی از اختیار است. از این رو اهمیت دارد که هر پُستِ دارای اختیاری با میزان برابری از مسئولیت متقابل همراه باشد.
هر مدیری باید به عنوان تفویضکنندهی اختیار از یک سلسله اقدامات برای به انجام رساندن تفویض اختیار پیروی کند. در این میان نقش کسی که اختیار به او تقویض شده به همین اندازه اهمیت دارد. این نقش شامل مسئولیت و پاسخگوییای است که به همراه اختیار واگذار شده متوجه او میشود.
اختیار حق قانونی یک فرد یا مافوق برای دستور دادن به زیردستانش است در حالی که پاسخگویی یک الزام برای فرد است تا وظیفهاش را مطابق معیارهای عملکرد انجام بدهد. اختیار از مافوق به زیردست انتقال مییابد که طی آن دستورات و دستورالعملهایی برای تکمیل وظیفه صادر میشود. تنها از طریق اختیار است که مدیر میتواند کنترل را در سازمان اعمال کند؛ به این صورت که مافوق برای اعمال کنترل، پاسخگویی زیردستانش را طلب میکند. اگر مدیران بازاریابی از ناظران فروش بخواهند ۵۰ واحد فروش را ظرف یک ماه نظارت کنند و این معیار توسط ناظران فروش تأمین نشود کسی که باید در برابر مدیر ارشد اجرایی پاسخگو باشد مدیر بازاریابی است. بنابراین میتوان گفت که اختیار از بالا به پایین جریان مییابد و مسئولیت از پایین به بالا. پاسخگویی نتیجهی مسئولیت است و مسئولیت نتیجهی اختیار. پس هر اختیاری به میزان خودش مسئولیت به همراه دارد.
اختیار | مسئولیت |
حق قانونی یک فرد یا یک مافوق برای امر کردن به زیردستان است | الزامی است متوجه زیردستان، برای انجام کاری که به آنها محول شده است |
اختیار همراه با پست فرد مافوق وجود دارد | مسئولیت از رابطهی رئیس و مرئوس ناشی میشود که طی آن زیردستان با به انجام رساندن وظایفی که به آنها محول شده موافقت میکنند |
اختیار میتواند توسط مافوق به زیردست تفویض شود | مسئولیت غیرمشروط و غیرقابل انتقال است |
از بالا به پایین جریان مییابد | از پایین به بالا جریان مییابد |
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برگرفته از : chetor.com
...با خودتان مثبت صحبت کنید و گفت و گوهای درونی خود را کنترل کنید. از عبارات تاکیدی مثبت، اول شخص و در زمان حال مانند
“من خودم را دوست دارم“، “من می توانم!”، “من احساس فوق العاده خوبی دارم!” و “من مسئول هستم!” استفاده کنید.
ما معتقدیم که ۹۵درصد احساسات شما با گفت و گوهای درونی خودتان، در طول روز شکل می گیرد. واقعیت تلخ این است که اگر عمدا و آگاهانه با خودتان، مثبت و سازنده صحبت نکنید، ناخودآگاه به چیزهای ناراحت کننده که باعث نگرانی و عصبانیت می شود، فکر می کنید.
همانطور که قبلا گفته شد:
ذهن شما مثل یک باغچه است، اگر در آن گل نکارید و از آن مراقبت نکنید، علف های هرز بدون هیچ تلاشی رشد می کنند.
شاید قدرتمندترین توانایی شما، توانایی “تجسم” و دیدن اهدافتان است، به طوری که انگار همین الان به تحقق رسیده اند.
تصویری هیجان انگیز و واضح از اهداف و زندگی ایده آل تان بسازید و بارها و بارها آن را در ذهن مرور کنید. تمام پیشرفت های شما در زندگی، با بهبود بخشیدن به تصویرهای ذهنی شروع می شوند.هر چه خود را در درونتان ببینید، در دنیای خارج همان خواهید بود.
انتخاب درست کسانی که با آنها زندگی می کنید، کار می کنید و تعامل دارید، بیشتر از هر عامل دیگری بر احساسات و موفقیت شما تاثیر می گذارد. همین امروز تصمیم بگیری که با افراد برنده، مثبت، شاد، خوشبین و کسانی که در زندگی اهداف بزرگی دارند معاشرت کنید.به هر قیمتی از افراد منفی دوری کنید. این افراد، سرچشمه اصلی بیشتر ناراحتی های زندگی هستند. مصمم شوید که از هم اکنون، دیگر افراد منفی و اضطراب آور را به زندگی تان راه ندهید.
سلامتی شما دقیقا به همان مقداری است که مواد غذایی سالم بخورید و به خودتان برسید. همینطور سلامت ذهنی و روانی شما به همان اندازه ای است که ذهن خود را به جای “شیرینی های ذهنی” با “پروتئین های ذهنی” تغذیه کنید.
کتاب ها، مجلات و مقالات آموزنده، الهام بخش و انگیزه دهنده بخوانید. ذهن را با اطلاعات و ایده هایی که موجب تعالی و شادمانی می شوند و شما را نسبت به خود و آرزوهایتان مطمئن می سازند، تغذیه کنید.هنگام رانندگی به مطالب شنیداری سازنده و مثبت گوش دهید. پیوسته به ذهن پیام های مثبت وارد کنید که باعث می شوند بهتر بیندیشید و بهتر عمل کنید و در رشته کاری خود تواناتر و کارآمدتر باشید.فیلم ها و برنامه های تلویزیونی آموزشی و مثبت تماشا کنید ودر دوره های آنلاین شرکت کنید و مطالبی بخوانید که به دانشتان بیفزاید و به شما حس بهتری نسبت به خود و زندگی بدهد.
تقریبا در جامعه ما همه با منابع محدود و گاهی هم بدون سرمایه، دست به کار می شوند. تقریبا تمام درآمد افراد، ابتدا با فروش خدمات شخصی حاصل می شود .تمام افرادی که امروزه در اوج هستند، زمانی در پایین ترین جایگاه بوده اند و بارها و بارها شکست خورده اند و به جایگاه های پایین تر نزول کرده اند. معجزه آموزش و پیشرفت شخصی دراز مدت این است که شما را از فرش به عرش، از فقر به ثروت و ا زشکست به موفقیت و استقلال مالی می رساند. همانطورکه جیم ران می گوید: “تحصیلات رسمی کمک می کند امرار معاش کنید، ولی آموزش های شخصی شما را ثروتمند می کند”وقتی خود را به یادگیری، رشد، بهتر شدن در افکار و فعالیت ها متعهد می کنید، کاملا بر زندگی خود مسلط می شوید و سرعت رسیدن به اوج را به طور قابل ملاحظه ای افزایش می دهید.
از سلامت جسمانی خود حداکثر مراقبت را بکنید. همین امروز تصمیم بگیرید که تا سن ۹۰ ،۸۰یا حتی ۱۰۰سالگی زندگی کنید و حتی در آن سن هم شاد و پرتحرک باشید.
غذاهای خوب، سالم و مغذی بخورید. کم و متعادل بخورید. یک رژیم غذایی عالی، تاثیری مثبت و فوری بر احساسات و تفکرات شما خواهد داشت.تصمیم بگیرید به طور منظم ورزش کنید. حداقل ۲۰۰دقیقه در هفته را به پیاده روی، دو، شنا، دوچرخه سواری یا کار با دستگاه های ورزشی بپردازید. وقتی با برنامه و منظم ورزش می کنید، احساس شادمانی و سلامتی بیشتری دارید و نسبت به فردی که تمام بعدازظهر را روی کاناپه می نشیند و تلویزیون تماشا می کند، خستگی و فشار روانی کمتری خواهید داشت. به اندازه کافی، استراحت کنید. لازم است به طور منظم و به ویژه در زمان هایی که زیر فشار روانی و سختی هستید، باتری های انرژی خود را شارژ کنید. وینس لومباردی می گوید : خستگی، همه ما را ترسو می کند.
یکی از عوامل زمینه ساز احساسات منفی، عادت های مضر سلامتی؛ خستگی، نرمش نکردن و کار و تلاش بی رویه است .در زندگی به دنبال تعادل باشید.
داشتن انتظارات مثبت یکی از تکنیک های بسیار قوی است که با به کارگیری آن می توانید شخصی مثبت اندیش شوید و زندگی مثبت تر و بهتری را تضمین کنید.انتظارات شما، پیشگویی های شما از آینده خودتان است. یعنی آنچه شما با اطمینان منتظرش هستید، به احتمال زیاد به دست خواهد آمد.از آنجا که خودتان انتظارات را انتخاب می کنید، همیشه بهترین ها را بخواهید و انتظار موفقیت داشته باشید. هنگام ملاقات با افراد جدید، انتظار محبوبیت داشته باشید. انتظار دستیابی به اهداف عالی و خلق زندگی شگفت انگیز برای خودتان داشته باشید. وقتی پیوسته در انتظار اتفاقات خوب باشید، به ندرت ناامید می شوید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برگرفته از : skylove.ir
...در اکثر این فرم ها، جزییات وزنی، حجمی و محتویات بسته، نام و آدرس فرستنده و گیرنده و کدپستی هر دو طرف از الزامات دانستنی برایشان به شمار می روند و این شاید نکته منفی مهمی تا اینجای کار باشد که می توان به خاطر راحت شدن از دردسرهای ترخیص گمرکی کالای خود با پست های خصوصی، کمتر برایتان آزاردهنده باشد.
کالاهایی که حمل نمی شوند
وقتی از کارشناس ارسالی در مورد ارسال یک بسته دو کیلوگرمی می پرسیم می گوید محتوای بسته ها چک می شوند و اگر در لیست کالاهای ممنوعه شرکت نباشند، بحث ابعاد بسته مطرح می شود. وقتی ابعاد بسته را ۲۰×۱۲×۱۰ اعلام می کنیم، این اپراتور توضیح می دهد که شیوه محاسبه قیمت بستگی به نوع مرسولی مورد نظر دارد. اگر حجم بسته بیشتر از جرم آن باشد، وزن حجمی و اگر برعکس این حالت باشد، وزن جرمی معیار کار است.ترکیه؛ استانبول
شرکت PDE بسته ما در پنج تا هفت روز کاری با ۲۸۳ هزار تومان ارسال می کند. DHL هم با ۴۲۱ هزار تومان بسته را در کمتر از چهار روز در ساعات اداری به مقصد می رساند. TNT اما برای این ارسال از شما ۲۸۹ هزار و ۵۰۰ تومان طلب کرده و ادعا می کند زمان ارسالی بین سه تا هفت روز است.آمریکا؛ نیویورک
کارشناس شرکت PDE می گوید پنج تا هفت روز زمان احتمالی رسیدن بسته شماست و این درحالی است که هزینه این ارسال را ۲۶۹ هزار تومان اعلام کرده اند. برخلاف انتظارمان، کارشناس DHL می گوید که امکان ارسال بسته به هیچ کدام از شهرهای آمریکا برایشان مقدور نیست. ۳۶۵ هزار و ۵۰۰ تومان هم هزینه ای است که TNT از شما برای ارسال هفت روزه بسته تان به آمریکا طلب می کند.انگلستان؛ لندن
اگر بسته ارسالی مدارک خود را به مقصد استانبول، به PDE بسپاریم، تنها ۹۸هزار تومان برایمان هزینه خواهدداشت. DHL همچنان با ۱۳۶ هزار تومان، پرچم دار گرانی است. کارشناس این شرکت می گوید ارسال به ترکیه فقط تا قبل از ساعات کاری و در زمانی بین سه تا چهار روز مقدور است. اگر هواپیمای TNT به مقصد ترکیه، ایران را ترک کند، برای حمل بار شما ۱۱۵ هزار تومان از شما درخواست می کند. زمان رسیدن هم همان زمان پنج تا هفت روز است.آمریکا؛ نیویورک
می توانید با کنار گذاشتن تنها ۱۲۶ هزار و ۴۰۰ تومان، مدارک خود را از در ورودی منزل خود با PDE راهی نیوریورک کنید. اگر هم DHL انتخاب شما باشد، هزینه ارسال تا قبل از اتمام روز کاری مقصد، ۱۷۱ هزار تومان است. TNT هم با نرخ ۱۵۴ هزار و ۵۰۰ تومانی ارسال تا آمریکا، یکی دیگر از گزینه های شماست.انگلستان؛ لندن
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برگرفته از : bartarinha.ir
چنانچه بخواهید رهبری باجذبه باشد، ابتدا باید این جذبه را در خودتان پرورش دهید. رهبری توانایی جذب کسیست که شما بعنوان یک کارفرما یا مدیر یا پدرومادر، فرصتهایی به او پیشنهاد میکنید. و این موضوع یکی از بزرگترین چالشهای زندگی است.
...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلسله مطالب “احکام معاملات“، حاوی مسائل مهمّ و مورد ابتلاء در ابواب عبادات و معاملات است که مطابق با فتاوای مرجع عالی قدر حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (دام ظلّه العالی) می باشد.
آرشیو احکام معاملات :
...با ظهور و پیشرفت مدلهای کسب و کاری چون اوبر (یا مشابه وطنی آن اسنپ)، بسیاری از افراد بدون اینکه متوجه باشند برای یک الگوریتم کار میکنند.
«روشی از اشتغال که در آن به جای کار کردن برای یک کارفرمای مشخص، افراد به کارهای پاره وقت و جدا از یکدیگری مشغول میشوند که هر کدام از آنها درآمد مجزای خود را دارند.»
شاید این تعریف کمی گیج کننده باشد. برای درک بهتر اقتصاد گیگ، بررسی چند نمونه از کسب و کارهای بر مبنای آن راهگشا است.
تابستان گذشته در لندن تظاهراتی بر پا شد که در آن افراد با در دست داشتن پلاکاردهایی که روی آن نوشته بود «ما انسان هستیم، نه ابزار دست اوبر!» راهپیمایی میکردند. اما چیزی که این راهپیمایی و اعتراض را از نمونههای مشابه خود متمایز میکرد، این نکته بود که افراد شرکت کننده در آن نه محل کار مشخصی داشتند و نه در استخدام شرکتی بودند. شخص خاصی بر این افراد ریاست نمیکرد؛ بلکه تنها یک الگوریتم از طریق تلفن هوشمند آنها را مدیریت میکرد. در انتها، موضوع اعتراض این افراد از تمام چیزهایی که گفته شد، جالبتر است: آپدیت جدید یک اپلیکیشن!
سرویس UberEats ژوئن سال جاری در لندن افتتاح شد. شعار سرویس جدید اوبر این بود:
«غذاهای رستورانهای مورد علاقهی خود در لندن را با سرعت اوبر دریافت کنید.»
اوبر برای جذب پیکهای مستقل، در ابتدا پیشنهاد دستمزد ۲۰ پوند در ساعت داده بود؛ اما با افزایش تقاضا، اوبر شروع به کاهش دادن دستمزدها کرد. ماه آگوست، دستمزد ساعتی جای خود را به فرمول پرداختی عجیب و غریبی داد؛ ۳.۳ پوند برای هر محموله، به اضافهی ۱ پوند در هر مایل، منهای ۲۵ درصد «پورسانت سرویس اوبر»، به اضافهی ۵ پوند پاداش هر ارسال. سپس پیکها متوجه شدند که با یک آپدیت جدید اپلیکیشن، «پاداش ارسال» به ۴ پوند در زمان ناهار و شام، و ۳ پوند در زمان ناهار و شامِ آخر هفته کاهش یافته و در بقیهی زمانها نیز کلا حذف شده است.
بسیاری از معترضان پیکهای حرفهای هستند که برای دریافت دستمزد بیشتر، کار رسمی خود را رها کرده بودند تا بهصورت تمام وقت برای اوبر کار کنند و حالا فکر میکنند اوبر به آنها کلک زده است. یکی از تظاهر کنندگان میگوید از این که بسیاری از رفقای خود را تشویق به ترک شغل و پیوستن به UberEats کرده بود، احساس گناه و پشیمانی میکند.
سوال جالبی که اینجا مطرح میشود این است که اصلا این پیکها چگونه توانستند یکدیگر را پیدا کنند؟ وقتی برای یک اپلیکیشن کار میکنید، پیدا کردن همکارانتان به سادگی یافتن کارکنان یک شرکت سنتی که مکان و دفتر مشخصی دارد نیست. پیکهای اوبر برای یافتن یکدیگر و تظاهرات در لندن از تکنیک جالبی استفاده کرده بودند. آنها با استفاده از اپلیکیشن اوبر به عنوان یک مشتری معمولی، برای خود غذا سفارش میدادند و زمانی که یکی از همکاران ندیده و نشناختهشان غذا را به آنها میرساند، او را از جریان تظاهرات مطلع میساختند؛ شورش الگوریتمی در برابر مدیریت الگوریتمی!
برآورد دقیقی از مقیاس اقتصاد گیگ در سطح جهانی وجود ندارد؛ اما در ایالات متحده، بهتنهایی ۸۰۰ هزار نفر از این طریق (شرکتهای چون TaskRabbit، Lyft، Uber و Deliveroo) بدون اینکه در استخدام کسی باشند، امرار معاش میکنند. اصطلاح «مدیریت الگوریتمی» (algorithmic management) که سال گذشته توسط «موسسهی تعامل انسان و کامپیوتر» در دانشگاه کارنگی ملون ابداع شد، عامل اصلی به وجود آمدن اقتصاد گیگ در نظر گرفته میشود. برای شرکتهایی چون اوبر که خواهان ایجاد «حمل و نقلی قابل اعتماد» هستند، مدیریت الگوریتمی مشکل آموزش، پیگیری و ارزیابی وضعیت تعداد زیادی از کارکنان غیر حرفهای را که حتی در استخدام شرکت نیستند، حل میکند تا در نتیجه شرکت بتواند سرویسی سریع، استاندارد و بدون نقص ارائه کند.
کسانی که از مدیریت الگوریتمی دفاع میکنند، عقیده دارند این نوع مدیریت فرصتهای جدید شغلی به وجود میآورد و در بخشهایی از بازار کار که به ناکارآمدی، عدم شفافیت و کارفرمایان ظالم مشهور است، بهینگی، شفافیت و عدالت را با خود به همراه خواهد آورد. اما تظاهرات و اعتصابات تابستان گذشته در لندن نشان میدهد کسانی که در این اقتصاد کار میکنند، چندان هم از وضعیت آن راضی نیستند و عقیده دارند به جای اینکه از دست «کارفرمای ظالم» قبلی خلاص شوند و خودشان رئیس خودشان باشند، حالا این تلفن هوشمندشان است که به نحوی ناعادلانه مدیریتشان میکند. اما یک الگوریتم چگونه میتواند ظالم و بی انصاف باشد؟
سال ۲۰۱۳، سرویس ارسال غذایی با نام «دلیورو» (Deliveroo) در لندن تاسیس شد. دلیورو که با ارزشی نیم میلیارد دلاری، یکی از موفقترین استارتاپهای اروپا محسوب میشود، هم اکنون با داشتن بیش از ۲۰ هزار نفر پیک در ۸۴ شهر و ۱۲ کشور دنیا حضور دارد.
هنگامی که شخصی توسط دلیورو غذا سفارش میدهد، نوتیفیکیشنی روی تلفن هوشمند نزدیکترین پیک به رستوران مورد نظر به نمایش در میآید که تنها ۳۰ ثانیه فرصت برای قبول آن و فشردن دکمهی «Accept delivery» وجود دارد. در این نوتیفیکیشن تنها آدرس رستوران نمایش داده میشود و اپلیکیشن تا زمانی که غذا را از رستوران تحویل نگرفته باشید، به شما نمیگوید آدرس مقصد غذا کجا است. وقتی هم که غذا را از رستوران تحویل گرفتید، اگر آدرس محل تحویل غذا بسیار دور باشد یا به هر دلیلی نخواهید به آن مکان بروید، مسئولیت رد کردن درخواست بر عهدهی خودتان است و روی پروفایل کاریتان در اپلیکیشن تأثیر منفی میگذارد.
رانندگان اوبر نیز در سرتاسر دنیا تحت کنترل الگوریتمهای مشابه هستند. درست است که زمان کار کردن به انتخاب خودشان است، اما وقتی وارد اپلیکیشن شوند، تنها ۱۰ تا ۲۰ ثانیه فرصت دارند تا به «درخواستهای تاکسی» اپلیکیشن پاسخ مثبت بدهند و این درحالی است که مقصد مسافر به آنها گفته نمیشود. اگر هم سه درخواست تاکسی را به صورت پشت سر هم از دست بدهند، به صورت اتوماتیک از اپلیکیشن لاگ اوت خواهند شد و ۲ دقیقه طول خواهد کشید تا دوباره بتوانند به حساب کاربریشان وارد شوند.
مدیریت الگوریتمی ممکن است برای بسیاری از افراد، آیندهی مدیریت به نظر برسد؛ اما برای بسیاری، یادآور دوران سیاه مدیریت ظالمانه در اوایل قرن بیستم میلادی است. صد سال پیش تئوری جدیدی با نام «مدیریت علمی» (scientific management) توسطفردریک تیلور در آمریکا به شهرت رسید و بهسرعت در تمامی کارخانههای کشور به کار گرفته شد.
تیلور در دوران جوانی برای اینکه بتواند از پس هزینههای تحصیل در دانشگاه هاروارد بر بیابد، به کار در یک کارخانهی هیدرولیک مشغول شده بود. او پس از مدتی کار متوجه شد در کارخانهها دو قانون نانوشتهی کلی بین کارگر و کارفرما وجود دارد: کارگران تا جایی که میتوانستند آهسته و کم کار میکردند و کارفرما نیز تا جایی که میتوانست به آنها کم حقوق میداد.
تیلور سپس به این فکر افتاد که مجموعهای از قوانین، مقررات و فرمولها را برای بهینه کردن مدیریت نیروی کار ایجاد کند. او برای این منظور پیشنهاد داد مدیرانی مجهز به دستگاههای زمانسنج و دفترچه یادداشت در سالن تولید کارخانه حضور داشته باشند و با بررسی زمان لازم برای به انجام رسیدن هر مرحله از تولید، بهینهترین روشهای ممکن را پیدا کنند. تیلور بعدها در سال ۱۹۱۱ تئوری خود را در کتابی با نام «مبانی مدیریت علمی» منتشر کرد. در قسمتی از این کتاب آمده است:
شاید مهمترین عنصر در مدیریت علمی، ایدهی «شرح وظیفه» باشد. شرح وظیفه نهتنها مشخص میکند که هر کس باید دقیقا چه کاری انجام بدهد، بلکه زمان دقیق مجاز برای انجام آن کار را نیز تعیین میکند.
تیلور بسیاری از ایدههای خود را روی ۶۰۰ نیروی کار یک کارخانهی فولاد به بوتهی آزمایش گذاشت. برای مثال، او به این نتیجه رسیده بود که بهینهترین روش برای بیل زدن، با جابجایی ۹.۵ کیلوگرم جرم در هر بیل حاصل میشود. او سپس بیلهایی کوچک برای سنگ معدن و بیلهایی بزرگ برای جابجایی خاکستر سفارش داد که هر دو ظرفیتی برابر با ۹.۵ کیلوگرم از مادهی مورد نظر داشتند. کارگران هر روز صبح به دفتری مراجعه میکردند که در آنجا یک تکه کاغذ حاوی اطلاعات لازم برای انتخاب ابزار مورد نیاز، و قطعهی دیگری کاغذ که در برگیرندهی عملکرد روز گذشتهشان بود به آنها داده میشد.
بسیاری از این کارگران خارجی بودند و سواد خواندن و نوشتن نداشتند. برای همین تیلور کاغذهای عملکرد را در رنگهای مختلف تهیه میکرد. برای مثال، رنگ زرد نشان میداد که عملکرد کارگر پایینتر از حد انتظار بوده است و در نتیجه نتوانسته است به میزان دستمزد ۱.۸۵ دلار روزانهی خود دست پیدا کند. میتوان تصور کرد که کارگران بیچاره برای رسیدن به دستمزد مقرر روزانه تحت چه فشاری بودهاند.
چارلز هارا، صاحب کارخانهی استیل میدویل به تیلور گفته بود:
میدانی میخواهم با این چند میلیون دلار اضافه که به لطف روشهای تو به دست آمده چکار کنم؟ مجهزترین تیمارستانی را که جهان تا به حال به خود دیده است، خواهم ساخت و یک طبقهی کامل آن را به تو اختصاص خواهم داد.
با این وجود، مدیریت علمی توانست در اوایل قرن بیستم میلادی در آمریکا به موفقیت چشمگیری دست پیدا کند. همین تئوری بود که خطوط تولید عظیم هنری فورد را ممکن ساخت و اثرات آن را هنوز هم در کارخانههای سرتاسر دنیا میتوان یافت؛ با این تفاوت که تکنولوژیهای جدید جای «دفتر یادداشت و زمانسنج» تیلور را گرفتهاند.
بسیاری از کارگران انبارهای شرکتهای بزرگی چون آمازون از دستگاههای قابل حملی استفاده میکنند که به آنها دستورالعمل قدم به قدمِ پیدا کردن بستهای خاص از قفسهای خاص را میدهد. همین دستگاه زمان متوسط برداشتن و تحویل بسته توسط هر کارگر را اندازهگیری میکند.
شاید برای یک ورزشکار حرفهای که از شغل خود لذت میبرد، گزارش عملکرد کاری و پاداش و تنبیه بر مبنای آن، جالب و حتی لذت بخش باشد؛ اما برای کسی که از ناچاری و برای فراهم کردن هزینهی زندگی در انبارهای آمازون کار میکند، چنین سیستمی مانند کابوسی برآمده از کتاب ۱۹۸۴ جورج اورول است.
ارمیا پراسل، استاد حقوق دانشگاه آکسفورد، تکنیکهای مدیریت الگوریتمی را که شرکتهایی چون اوبر و دلیورو از آنها استفاده میکنند، تیلوریسم ۲ (Taylorism 2.0) مینامد. او در این باره میگوید:
الگوریتمها درجهای از کنترل و نظارت روی نیروی کار را فراهم میکنند که حتی سرسختترین تیلوریستها نیز نمیتوانستند آن را در خواب ببینند.
مقصد بعدی مدیریت الگوریتمی، بخش خدمات است. کارگرانی که در صنعت خدمات مانند خردهفروشیها و رستورانها مشغول به فعالیت هستند، تا به امروز از ایدههای تیلور در امان بودهاند. ارزیابی عملکرد کارگران فعال در بخشهای خدماتی تا پیش از این بسیار دشوار بوده است؛ اما به لطف تکنولوژیهای جدید مانند اینترنت اشیاء و مدیریت الگوریتمی، ایدههای فردریک تیلور به این بخش نیز نفوذ خواهند کرد.
بسیاری از مدافعان مدیریت الگوریتمی عقیده دارند این روش مزایای فراوانی با خود به همراه میآورد. برای مثال، الگوریتم در میان کارگران آشنا و فامیل ندارد که به آنها پاداش خلاف عرف بدهد. همچنین برای یک الگوریتم، مشخصههایی چون نژاد، رنگ پوست، جنسیت یا مذهب اهمیتی ندارد.
از طرفی منتقدان مدیریت الگوریتمی عقیده دارند که این روش به راهی برای دور زدن قوانین مربوط به حداقل دستمزد تبدیل شده است. شرکتهای بر مبنای اقتصاد گیگ از بسیاری جهات شبیه به کارفرمایان سنتی هستند؛ اما هیچ کدام از مسئولیتهای آنها (مانند حداقل دستمزد، تحت پوشش بیمه قرار دادن کارکنان و پرداخت پاداشهای مناسبتی) را ندارند. درست است که الگوریتم بین انسانها تبعیض قائل نمیشود، اما از طرفی نمیتوانید با الگوریتم صحبت کنید و به او توضیح بدهید که همسرتان بهتازگی وضع حمل کرده است.
اما با تمام این اوصاف، آنچه غیر قابل انکار است؛ نتیجهی نهایی اقتصاد گیگ برای مصرفکننده است. هرچقدر این نوع مدیریت برای کارگران و کارمندان ظالمانه باشد، در نهایت منجر به رسیدن سرویس و کالایی بهتر و ارزانتر به دست مشتری میشود. بسیاری از منتقدان اقتصاد گیگ مشکلی با استفاده از محصولات تولیدشده در شرایط ظالمانهی کاری در کشورهای در حال توسعه ندارند. شاید بسیاری از این افراد از تلفن هوشمند یا البسهای استفاده کنند که قیمت ارزان آنها به لطف ساخته شدن در شرایط سخت کاری در چین و بنگلادش میسر شده باشد.
در نهایت شاید خود فردریک تیلور بهترین پیشبینی را دربارهی آیندهی اقتصاد گیگ و مدیریت الگوریتمی داشته باشد. او در سال ۱۹۱۱ در کتاب خود دربارهی آیندهی «مدیریت علمی» نوشته بود:
در نگاه اول، ما تنها دو بازیگر در این داستان میبینیم: «نیروی کار» و «کارفرما». اکثر ما بازیگر سوم را نادیده میگیریم. مردم، بزرگترین بازیگر این داستان هستند؛ مشتریانی که محصول را از دو بازیگر اول خریداری میکنند. در پایان، این مردم هستند که نحوهی کار را بر کارگر و کارفرما تحمیل خواهند کرد.
نظر شما راجع به اقتصاد گیگ و مدیریت الگوریتمی چیست؟ آیا روش جدید، منجر به افزایش بهرهوری خواهد شد و به نفع کارکنان خواهد بود یا آن را سیستمی ظالمانه و تنها به سود کارفرمایان میدانید؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برگرفته از : www.zoomit.ir
...