دانشگاهها در جهان به چند دلیل عمده متولد شدند. مهمترین دلایل ایجاد مرکزی برای حل مشکلات جامعه، نقد حکومت و محلی برای خلق اندیشههای نوین بودند. پس از انقلاب صنعتی، فعالیت دانشگاهها گستردهتر شد. افراد دانشگاهی وارد بازار کار شدند و آن را متحول کردند. بازار کار و دانشگاه در یک تعامل همیشگی با هم رشد میکردند. ورود به دانشگاه تضمینکننده آینده روشن برای افراد بود. این روند تا همین یک دهه قبل ادامه داشت. اما امروز همچنین است؟
وقتی دبیرستان بودم، یکی از معلمهای ما درس و دانشگاه را به یک قیف تشبیه میکرد. قیفی که باید از سمت باریک آن وارد شوید. ورود از این سمت باریک، کار سختی بود. این بخش باریک همان کنکور بود. از قسمت باریک که عبور کردید، زندگی راحتتر میشود. به سمت فراخ و آسان میرسید. دانشگاه را مثل آب خوردن تمام میکنید. شاغل میشوید و از زندگی لذت میبرید.
تمام تمرکز مدرسه و خانواده، عبور دادن دانشآموزان از سد کنکور و ورود آنها به دانشگاه بود. کلاسهای تقویتی و آزمونهای هفتگی فقط بخشی از این اقدامات بودند.
وقتی دبیرستان بودم، یکی از معلمهای ما دانشگاه را به یک قیف تشبیه میکرد. قیفی که باید از سمت باریک آن وارد شوید.
اما من زندگی خودم را داشتم. گیک (Geek) بودم. دایره علایق گستردهای داشتم. فیزیک، لیزر، الکترونیک، شیمی، شعر، نوشتن و موسیقی بخشی از این دایره وسیع بودند. آنقدر به اینها علاقه داشتم و کار میکردم که در المپیاد شیمی و فیزیک قبول شدم. در چند مسابقه فیزیک و شیمی استان مقام آوردم. خیلی دوست داشتم کامپیوتری داشته باشم تا به این دنیای جدید نیز وارد شوم. درس را رها میکردم و به علاقهمندیهایم میرسیدم. وضعیت درسم هم بد نبود.
نکته جالب اینجا است، تقریبا هیچکدام از چیزهایی که در دانشگاه و دبیرستان خواندم، خریداری نداشتند. من امروز صرفا به واسطه مهارتهایی که با علاقه و پشتکار خودم، خارج از مدرسه و دانشگاه یاد گرفتم، شاغل هستم.
آن روزها تقاضا برای ورود به دانشگاه زیاد و پذیرش دانشجو کم بود. دانشگاه آزاد و پیامنور به سیاقی که امروز میبینیم، در همهجا وجود نداشت.
من در دبیرستان نمونه دولتی درس میخواندم. مدرسه فقط دو گرایش داشت: ریاضی و فیزیک و علوم تجربی. انگار که داشتن رشته علوم انسانی توهین به مدرسه نمونه بود.
کسانی که معدل خوبی داشتند، ریاضی و فیزیک میخواندند و آنهایی که معدلشان متوسط بود، علوم تجربی.
امروز که من مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشدم را از بهترین دانشگاههای کشور گرفتهام، به گذشته نگاه میکنم. میبینم اوضاع آنقدر که به نظر میآمد درست نیست. ریشه این خطا در ناآگاهی معلمها و خانواده و سیستم آموزشی غلط است. در آن روزها برای داشتن اینترنت و کامپیوتر باید هزینه زیادی پرداخت میکردیم. اما کودکانی که پس از آن دوران متولد شدند، از بدو تولد به تلفن همراه هوشمند، تبلت، کامپیوتر و اتصال دائمی و ارزان اینترنت دسترسی دارند.
آن روزها دلایل و انگیزههای متعددی برای ورود به دانشگاه وجود داشت. تصویر اجتماعی بهتر، باسواد شدن و مهمتر از همه احتمال یافتن شغل بهتر مهمترین انگیزهها بودند. اما امروز همچنین انگیزههایی میتوانند برای ورود به دانشگاه کارا باشند؟ در ادامه میخواهیم پاسخ این سوال را بدهیم.
در بازار هرچه عرضه یک کالا بیشتر باشد، قیمت آن کاهش پیدا میکند. قیمت بیانگر ارزش ذاتی کالا نیست. اگر روزی یک منبع بزرگ الماس کشف و الماس بدون هیچ ملاحظهای در بازار عرضه شود، احتمالا پس از مدتی میتوانید الماس را به قیمت آهن بخرید. قیمت، یک رقم تعادلی و توافقی بین فروشنده و خریدار است.
در پانزده سال گذشته، وضعیت بازار چندان مطلوب نبود. تعداد کارجویان بسیار بیشتر از فرصتهای شغلی بازار کار بود. از سویی، برخی تصمیمات نادرست باعث شد، دولت بهجای تمرکز بر بهبود شرایط کار و ایجاد فرصت برای رشد شرکتهای نوپا، اقدامات نامعقولی انجام دهد. دانشگاههای کوچک و ضعیف زیادی در کشور تاسیس شد. ظرفیت پذیرش در رشتههای دانشگاهی بدون توجه به تقاضای بازار افزایش پیدا کرد. مثلا در شهرستان محل سکونت من، در سال ۸۶ هیچ دانشگاهی وجود نداشت، اما در کمتر از دو سال، بیش از چهار دانشگاه آزاد و پیامنور در همینجا تاسیس شد. در آن سال من تازه وارد دانشگاه شدم.
کیفیت و سطح سواد پایین عموم فارغالتحصیلان، فروش پایاننامه و بازار سیاه مدرک فروشی، دانشگاه و دانشگاهی را در چشم جامعه کمارزش کرد.
افزوده شدن تعداد فارغالتحصیلان دانشگاهی، قیمت مدارک دانشگاهی را پایین آورد. کیفیت و سطح سواد پایین عموم فارغالتحصیلان، فروش پایاننامه و مقاله و بازار سیاه مدرک فروشی، دانشگاه و دانشگاهی را در چشم جامعه کمارزش کرد.
این مسئله به قدری بغرنج است که من در بسیاری از مواقع از ذکر مدرک دانشگاهی خود امتناع میکنم. مدرک دانشگاهی دیگر ارزش ندارد. شما به واسطه مدرک دانشگاهی اعتبار چندانی کسب نمیکنید. داشتن مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد دیگر ارزشمند نیست. از این روی، بسیاری از فارغالتحصیلان برای کسب چنین تصویری در مقطع دکترا ادامه تحصیل میدهند. ادامه این روند ارزش مدرک دکتری را نیز در جامعه پایین میآورد و قیمت آن را کم میکند.
آموزش همواره از مهمترین فعالیتهای زیرساختی برای رشد و پیشرفت جوامع است. بیش از یک قرن است که معمولترین روش دستیابی به آموزش، تحصیل در مدرسه است. روال سالهای گذشته به گونهای بود که بیشتر افراد پس از اتمام دوران مدرسه، وارد بازار کار میشدند. آنها مدتی در یک مغازه شاگردی کرده و مهارت کافی کسب میکردند. کسبوکار کوچک خود را راه میانداختند. کسانی که به دنبال آموزشهای سطح بالا بودند، به دانشگاه میرفتند. در آنجا متناسب با علاقهشان درس میخواندند. دانشگاهیان پس از مدتی در مقاطع کاردانی، کارشناسی، کارشناسی ارشد یا دکتری فارغالتحصیل میشدند. آنها پس از اتمام دوره دانشگاه، با دانش و مهارت خود، عموما در مشاغل رده بالا کار میکردند. حقوق دریافتی آنان بسیار بیشتر از دیگران بود. این حقوق بالا، هزینههای تحصیل و زمان صرف شده در دانشگاه را جبران میکرد.
دلیل این حقوق بالا، مشاغل پیچیده و حرفهای، سواد و مهارت آنان و کمبود نیروی کار متخصص در این حیطهها بود.
امروزه با اینکه تعداد افراد فارغالتحصیل زیاد است اما میزان دانش و مهارت آنان زیاد نیست. مثلا در دانشگاههایی که من فارغالتحصیل شدم، افرادی که بتوان آنان را به معنای واقعی باسواد نامید، انگشتشمار بودند.
ما در عصر اینترنت زندگی میکنیم. بسیاری از مهارتهایی را که قبلا از دانشگاه کسب میکردیم، امروز میتوانیم به واسطه اینترنت کسب کنیم. اگر کمی زبان انگلیسی بلد باشید و بتوانید هزینه برخی از دورههای آنلاین را پرداخت کنید، میتوانید همه مهارتها و دانش مورد نیاز خود را فرا بگیرید. امروزه دانشگاههای بزرگ دنیا همچون دانشگاه هاروارد و موسسه فناوری ماساچوست (MIT)، دورههای آنلاین برگزار میکنند. مدرسان این دورهها فارغالتحصیلان و استادان همین دانشگاهها هستند.
ما در دنیای زندگی میکنیم که شما میتوانید به واسطه اینترنت هر چیزی را فرا بگیرید. دیگر نیازی به تحصیل در دانشگاه نیست.
کمارزش شدن مدارک دانشگاهی در جامعه، احتمال یافتن شغل مناسب را برای فارغالتحصیلان دانشگاهی کمتر میکند. از سویی وجود برخی رانتها در کشور، همین شغلهای کم را نیز از دسترس افراد شایسته دور میکند. در نتیجه افراد کمسوادتری وارد بازار کار میشوند.
فعالیت افراد ناشایسته در ردههای بالا مشکلات متعددی به همراه دارد. سواد و دانش کم این افراد، آنان را از دیدن افقهای دور محروم میکند. آنان نمیتوانند استراتژی بلندمدت و مدبرانه ترسیم کنند.
این افراد به عنوان روسا و مدیران شرکتهای بزرگ از استخدام افراد باسواد و شایسته امتناع میکنند. زیرا همه دوست دارند بر زیردستان خود تسلط داشته باشند.
روسا و مدیران شرکتهای بزرگ از استخدام افراد باسواد و شایسته امتناع میکنند.
اگر فردی به لحاظ دانش و سواد در درجه ۱ باشد، وقتی میخواهد کسی را استخدام کند ترجیح میدهد فرد درجه ۲ را استخدام کند. زیرا مدیریت و تسلط بر فرد پایینتر از خود، آسان است. این فرد درجه ۲ به نوبه خود نفری با درجه کیفی ۳ را استخدام میکند. بدین ترتیب سازمان مملو از افراد سطح پایین میشود.
مدیر باهوش کسی است که اشخاصی بالاتر از خود را استخدام کند و با آنها کار کند. شاید یکی از رموز موفقیت، کیفیت و قدرت شرکتهای بزرگ همین باشد.
استخدام سلسلهای افراد سطح پایین، کیفیت نیروی کار را پایین میآورد. توقع مدیران کاهش پیدا میکند. در نتیجه آنها سراغ استخدام افراد باسواد و شایسته نمیروند. این مسئله، هم انگیزه یادگیری افراد را کاهش میدهد و هم باعث افت کیفیت محصولات و خدمات میشود.
درنتیجه چنین اتفاقاتی داشتن سواد بیشتر، تحصیلات دانشگاهی بالاتر و حتی باهوش بودن نهتنها باعث یافتن شغل بهتر نمیشود، بلکه در مواردی شما را از یافتن یک شغل عادی نیز محروم میکند. حتی بررسیهای علمی نشان داده است که در ایران با بالارفتن تحصیلات، درآمد کاهش پیدا میکند.
کیوان اسلامی (دانشگاه مینهسوتا) و محمد کریمی (دانشگاه واشنگتن) نشان دادند که درآمد تنزیلیافته (به خاطر انتظار بیشتر برای رسیدن به شغل) افراد تحصیلکرده پایین میآید و آنها برای رسیدن به شغل باید مدتزمان بیشتری صبر کنند. این دو محقق نشان دادند که با توجه به هزینه-فایده، تحصیلات سودآور نیست!
این نتیجه بیاندازه عجیب، غمگینکننده و واقعی است. واقعیتی که چندین ماه با آن دستوپنجه نرم کردم و بالاخره آن را پذیرفتم.
یافتن پاسخ این سوال با توجه به آنچه در سطور پیشین آمد چندان سخت نیست. پاسخ مشخص است. خیر. متاسفانه دیگر داشتن تحصیلات دانشگاهی به صرفه نیست و هر چه زودتر جلو ضرر را بگیرید، منفعت کردهاید.
اگر به جای تحصیلات دانشگاهی با توجه به مگاترندهای امروز یک مهارت را به درستی یاد بگیرید، میتوانید آینده اقتصادی بهتری داشته باشید. به جای زمانی که قرار است صرف دانشگاه بکنید، به یادگیری مهارتهای لازم در بازار کار بپردازید و شغل کوچکی را آغاز کنید. بعد از چندین سال یعنی زمان لازم برای فارغالتحصیلی از دانشگاه، شما مقداری پسانداز دارید، حداقل چهار سال سابقه کار دارید و از همه مهمتر میتوانید مستقل شوید.
فقط فراموش نکنید که مگاترندها را همواره رصد کنید. زمانی که من آزمون سراسری میدادم، رتبههای برتر کنکور ریاضی و فیزیک، رشته برق را انتخاب میکردند. اما اشتباه بود. الان از بین تمام دوستان من که فارغالتحصیل برق هستند، فقط یک نفر در رشته برق مشغول به کار است. همان یک نفر هم کمی خوششانس بود.
در آن روزها کسی نمیدانست مگاترند چیست. کسی نمیدانست به زودی اینترنت به بخش جداییناپذیر زندگی بشری تبدیل میشود. کسی به فکرش هم خطور نمیکرد نوکیا پس از پنج سال ورشکست شود و قرار است اندروید دنیا را تسخیر کند. تازه داستان از این هم عجیبتر میشود. بعد از اینکه من در دانشگاه ثبتنام کردم، گوشی آیفون شرکت اپل معرفی شد. کسی هم نمیدانست این گوشی قرار است تعریف تلفن هوشمند را عوض کند و همه دنیا عاشق آن خواهند شد.
بیاعتبار شدن تحصیلات دانشگاهی مختص ایران نیست. این مسئله فقط ناشی از سو مدیریت نیست. این یک روند جهانی است که سو مدیرت آن را تشدید کرده است. دلیل عمده این روند نیز در دو مبحث خلاصه میشود.
۱- ارزان شدن آموزش به واسطه گسترش اینترنت مهمترین دلیل است. همانطور که در سطور بالا نیز گفتم، گسترش اینترنت ارزان در دنیا و به وجود آمدن دورهها و کتابهای آموزشهای آنلاین، نفس وجود تحصیلات دانشگاهی را زیر سوال برده است.
۲- دلیل دیگر این نکته تغییر فرهنگ دنیای سرمایهداری است. در دهه هشتاد میلادی، سیستم سرمایهداری به گونهای بودند که هم مدیران و کارفرمایان و هم کارکنان سود معقولی کسب میکردند. این سود چشمگیر انگیزه فراوانی برای کار و فعالیت اقتصادی و افزایش بازدهی آن ایجاد میکرد. امروزه نظام سرمایهداری به گونهای است که بیشترین سود فقط نصیب کارفرمایان و سهامدارها میشود. کارکنان چندان از منافع کار خود بهرهمند نمیشوند. تاثیرات این تغییر فرهنگ را میتوانید با مقایسه رشد اقتصادی دهه هشتاد و رشد اقتصادی سالهای اخیر در دنیا ببینید.
بیاعتبار شدن تحصیلات دانشگاهی مختص ایران نیست.
این مسئله باعث میشوند کارفرمایان به استخدام نیروهای کار ارزان تمایل داشته باشند. طبیعتا کسی که مدتها در دانشگاه علمآموزی کرده است، حقوق بیشتری میخواهد. در نتیجه احتمال شاغل شدن او نیز کاهش خواهد یافت.
فارغالتحصیل دانشگاهی برای اینکه بتواند شاغل شود دو راه در پیش رو دارد. یا باید به شغلهای نامربوط قانع شود. یا به حقوق کمتر رضایت دهد. که در هر دو حالت ضرر میکند.
با اینکه داشتن تحصیلات دانشگاهی به لحاظ اقتصادی چندان به صرفه نیست، اما مزایای دیگری دارد. اقتصاد فقط بخشی از زندگی است. شاید مهمترین بخش آن نیز نباشد. اما اگر به آن بیتوجه باشید، ممکن است پشیمانی به بار بیاورد. رشتههای کمی در ایران وجود دارند که بازار خوبی هم برایشان وجود دارد. مثل رشتههای حقوق و علوم پزشکی. اگر خواستید در دانشگاه تحصیل کنید، رشته خود را متناسب با علاقه و مگاترندها انتخاب کنید. یا حداقل در کنار تحصیلات دانشگاهی خود، برخی مهارتهای حرفهای موردنیاز در بازار کار را نیز یاد بگیرید. در ضمن همواره باید یک نکته به خاطر داشته باشید. هیچ تضمینی وجود ندارد که شغلی متناسب با رشته تحصیلی خود پیدا کنید.
شاید تحصیلات دانشگاهی برای عدهای سودآور باشد. وقتی میگوییم تحصیلات بیشتر از منظر علم آمار سودآور نیست، منظورمان این نیست که هرکس که درس بخواند الزما ضرر میکند. اما باید باور کنیم که دوران مدرکگرایی به پایان رسیده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
...