متن زیر نوشته گیف کانستبل است و توسط جناب ناصر غانم زاده ترجمه شده. (اینجا)
استیو بلنک همیشه میگوید «در استارتاپ، هیچ واقعیتی داخل ساختمان نیست فقط گمانها هستند». جنبش استارتاپ ناب شما را تشویق میکند تا با آمیزهای از آزمایشها و تحقیقات کیفی از ساختمان بیرون بزنید. انجام کیفی کار به شما چندین مزیت میدهد. به شما کمک میکند بیاموزید که دیگران چگونه فضای مساله شما را تجربه کرده و درباره آن فکر میکنند. یاریتان میکند تا مدارک اثبات مفروضات خود و یا نبودن مدرکی برای درستی آنها را در یابید.
نوشته قبلی «۱۲ نکته برای مصاحبه مشتریان» (بهتر است اول آنرا بخوانید) تلاش میکند تا به کارآفرینان و طراحان محصول کمک کند که چگونه موثرتر این کار کیفی را انجام دهند. ولی بسیاری در این زمینه دستوپا میزنند. در اینجا چند ضدالگو که باید از آنها حذر کرد را آوردهام:
۱. گمانه را پذیرش تلقی میکنید.
اینها چند نمونه پرسش هستند که من دوست ندارم- و اگر آنها را بپرسید باید جدا پاسخها را کم ارزش در نظر بگیرید:
«از این استفاده میکنید؟» «برای این پول میدهید؟» «از این خوشتان میآید؟»
نمیگویم که هیچگاه این پرسشها را نمیپرسم، ولی همیشه پرسشهای رفتاری را به گمانه ترجیح میدهم.
در مقابل، اینها صحبتهای رفتار-محور هستند: «برایم درباره یک بار که بلیت هواپیما را آنلاین خریدی بگو» «از چه چیز آن فرآیند خوشت آمد؟ چه چیز فرآیند اعصاب خردکن بود؟» «برای رزرو بلیت قبلا از چه سیستمها و روشهای مختلفی استفاده کردهای؟»
۲. مصاحب شونده را هدایت میکنید
هدایت کردن مصاحبه شونده یعنی پرسیدن به شکلی که پاسخ را در دهان او قرار دهد. برای نمونه: «ما فکر میکنیم که بیشتر مردم واقعا نمیخواهند بلیت را آنلاین رزرو کنند، ولی نظر شما چیست؟» جمله و تن صدای پرسیدن خود را بررسی کنید. آیا میخواهید پاسخ را هدایت کنید؟
پیش از جلو رفتن، پرسشهای باز و طبیعی بپرسید: «تجربه شما از خرید آنلاین بلیت چه بود؟»
۳. نمیتوانید جلو حرف زدن خود را بگیرید.
بعضی کارآفرینان نمیتوانند جلو خودشان را بگیرند- آنها سرشار از هیجان هستند و میخواهند که پشت سرهم محصول/خدمت خود را معرفی کنند. اشکالی در تلاش برای پیش فروش محصول خود نیست- چرا که این کار به خودی خود تجربهای جالب است- ولی نباید این کار را با یادگیری رفتاری مخلوط کنید.
اگر در حال پیش فروش هستید، فقط از آنها نپرسید که «آیا برای این پول میدهید؟» بلکه از آنها بخواهید که واقعا پول بدهند و ببینید که چه رخ میدهد. بعضیها میپرسند که «چقدر حاضری بابت این پول پرداخت کنی؟» ولی من این کار را نمیکنم. در عوض، تلاش میکنم که با قیمتهای مختلف بفروشم. بیشتر از آن ترجیح میدهم که مشتری بالقوه را وادار کنم تا چیزی را تجربه کند، به جای اینکه در مورد چیزی نظر بدهد.
۴. فقط آنچه را که میخواهید میشنوید.
بعضی افراد را میبینم که با اعتقاد قوی به چیزی که دوست دارند/ندارند به مصاحبه میروند. وقتی آنها پس از مصاحبه یادداشت برداری میکنند، به صورت معجزه آسایی هرآنچه که شنیدهاند با آنچه که باور دارند یکی میشود. ذهنهای ما فیلترهای شگفتی هستند. پیش از انجام مصاحبه دستور کار خود را بیرون اتاق بگذارید. یک راه برای حل این وجود دو نفر برای هر مصاحبه است- یکی بپرسد و دیگری یادداشت بردارد.
۵. تنها یک عدد مصاحبه را واقعیت تلقی میکنید
همین الان با یک مشتری احتمالی صحبت کردهاید و او دید واقعا قوی و مثبتی داشته است. یک راه این است که سریع به سراغ نتیجهگیری بروید و برای ایجاد تغییرات بشتابید. به جای آن، شما باید صبور باشید. هیچ پاسخ قاطعی برای اینکه چند پاسخ یکسان برابر واقعیت است وجود ندارد. به دنبال الگوها بگردید و خودتان قضاوت کنید. یک الگوی مشخص و ثابت حتی از ۵ یا ۱۰ نفر یک سیگنال است.
۶. ترس از پس زده شدن
بنا بر تجربه من این بزرگترین عامل بازدارنده افرادی است که تحقیقات کیفی میکنند. یا ترس از اینکه یک غریبه شما را پی بزند یا اینکه ایدهتان را نپذیرد. بهانههای زیادی از جمله «نمیدانم که چگونه آدمهایی را برای صحبت بیابم» از این ترس نشات میگیرند. فقط انجامش دهید همین. مشتری سازی فقط در خیابان جلو مردم را گرفتن نیست. شما میتوانید آدمها را در فیسبوک، توئیتر یا گروههای لینکداین بیابید و البته استفاده از روش قدیمی شبکهسازی نیز موثر است.
۷. با هر انسان زندهای صحبت میکنید
میبینم که بعضی تیمها با رویکرد مسلسلی عمل میکنند. به جای آن، مفروضات خود را حول اینکه مشتریان و پذیرندگان آغازین شما چه کسانی خواهند بود تعریف کنید. شما حتی میتوانید از Persona ها استفاده کنید. روی این آدمها تمرکز کنید و تلاش کنید تا مفروضات خود درباره مشتریان را معتبر یا نامعتبر سازی کنید. اشکالی ندارد که گاهی برای یادگیری از منطقه هدف خود بیرون بروید ولی شورش را در نیاورید. تمرکز کنید، یاد بگیرد و در صورت لزوم چرخش کنید.
۸. شما صحبت را به بیراهه میکشانید
اگر بیآمادگی و شلخته به مصاحبه با مشتری بروید، خود را همینطور می شناسانید. به جای آن، پرسشهای خود را از قبل بنویسید و آنها را براساس اولویت ریسکها و مفروضاتی که نگرانشان هستید درجهبندی کنید.
برای تعریف مفروضات خود، میتوانید به پرسشهای ما در سایت www.neoincubate.com پاسخ دهید، بوم مدل کسبوکار را پر کنید یا از ساختار پیشنهادی مارتی کاگان برای محصول استفاده کنید. روش دقیق شما به اندازه کاری که واقعا برای اولویتبندی ریسکهای خود انجام میدهید اهمیت ندارد.
در طول مصاحبه، پرسشهای خود را عینا از روی کاغذ نخوانید، بلکه فضا را محاورهای نگه دارید (یادتان باشد، شما میخواهید مصاحبهشونده را به گفتن داستانش وا دارید). اگر چیز جالبی کشف کردید، همین را بگیرید و جلو بروید و نگران دورشدن از اولویتهای اولیهتان نباشید.
۹. تلاش میکنید همه چیز را در یک جلسه یاد بگیرید
به جای آنکه در هر مصاحبه تلاش کنید تا جای ممکن وسیع و گسترده جلو بروید، بهتر است روی چند زمینه که برای کسبوکار شما حیاتی هستند تمرکز کنید. اگر دامنه گستردهای از پرسشها دارید، مصاحبههای بیشتری انجام دهید و پرسشها را در آنها بشکنید.
۱۰. فقط طراحها پژوهش کیفی میکنند.
اشکالی ندارد که بیشتر اوقات کارها را تقسیم کنید، ولی همه افراد تیم باید مجبور به بیرون رفتن و صحبت با آدمهای واقعی شوند. توجه: احتمالا نیاز است که افراد جدید تیم را درباره اینکه با اندک مصاحبهای سریع نتیجهگیری نکنند هدایت کنید (شماره ۵ را بخوانید)
۱۱. هفته اول مصاحبه مشتریان را انجام دادهاید ولی از آن زمان دیگر نیازی به آن ندیدهاید
خیلی ناراحت کننده است که میبینیم تیمهای محصول کارها را با مصاحبه مشتریان شروع میکنند ولی با یک بار انجام آن کار را متوقف میکنند. هیچ اشکالی ندارد که به مرور کار مصاحبه را کم کنیم. اگر منحنی یادگیری شما هموار شده است، منطقی است که کار را متوقف کرده و روش انجام آنرا تغییر دهید. با این وجود شما به ساخت آهنگ کیفی پیوسته درون فرآیند محصول خود احتیاج دارید. اینکار مکملی الزامی را برای سنجههای کمی شما فراهم میکند، چراکه کمک میکند دلیل رخ دادن چیزها را بفهمید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
...از مهمترین فعالیتهای مشتری سازی و استارتاپ ناب (Lean Startup)، بیرون زدن از ساختمان و مصاحبه با مشتریان احتمالی است؛ این کار برای اعتبارسنجی فرضیات استارتاپ ما انجام میشود.
متن زیر ترجمه ۱۲ نکته گیف کانستبل در این باره است. (اینجا)
۱. هر بار یک نفر
گروههای کانونی تفکری گروهی هستند، چیزهای درهم و برهم. از آنها دوری کنید و هر بار فقط با یک نفر صحبت کنید. اگر خواستید میتوانید یک نفر را همراه خود بیاورید تا یادداشت بردارد، بعضی از طراحان تجربه کاربری این رویکرد را دوست دارند. به شخصه، تمایل دارم که مصاحبههایی نفر به نفر (یک به یک) داشته باشم، چراکه فکر میکنم افراد خود را بیشتر رها میکنند و بازتر صحبت میکنند؛ ولی جالب است که یک نفر یادداشت بردار داشته باشید، این کار شما را قادر میسازد که کاملا روی صحبتها و زبان بدن تمرکز کنید.
۲. اهداف و پرسشهای خود را از قبل بدانید
مفروضات و اهداف یادگیری خود را از قبل اولویت بندی کنید. مشخص کنید که با چه کسی میخواهید صحبت کنید (سن، جنس، محل، حرفه/صنعت، وضع مالی و غیره) و بر همان اساس هم مصاحبه شوندگان را هدف قرار دهید.جریان و فهرست پایه پرسشهای خود را آماده کنید. ممکن است در حین مصاحبه از برنامه خود تغییر جهت دهید تا روند مصاحبه حفظ شود، این کار عالی است ولی از قبل آماده باشید.
۳. در صحبتها، رفتار و بازخورد را از هم جدا کنید
از قبل مشخص کنید که تمرکز شما روی چه خواهد بود، یادگیری رفتار و طرز فکر، و یا گرفتن بازخورد مستقیم یا آموختههای کاربردپذیری درباره یک محصول یا نمونه (mackup). این دو را در جریان صحبت با هم قاطی نکنید وگرنه چیزها اشتباه برداشت میشوند.
در جریان صحبت بخش «رفتار و طرز فکر» را نخست بیاورید. در طول این بخش به مصاحبه شونده اجازه ندهید عمیق وارد پیشنهاد ویژگیهای محصول شود، اما او را روی مساله اش متمرکز نگه دارید، اینکه درباره فضای مساله چگونه فکر میکند و اینکه آیا از حل مساله در گذشته خسته شده بوده و چگونه.
اگر میخواهید درباره محصولی بازخورد بگیرید، کاغذی یا دیجیتال، این کار را پس از اتمام رفتار و طرز فکر انجام دهید.
۴. خود را برای شنیدن چیزهایی که نمیخواهید بشنوید آماده کنید
اگر این کار را نکنید، خود را در حالت فروختن یا متقاعد کردن دیگران خواهید یافت، یا حتی شنیدن آنچه میخواهید بشنوید. این را «جهت دهی تایید شدن» گویند و همه ما بسیار مستعد پذیرش آن هستیم. هدف اولیه شما باید یادگیری باشد.
شما میتوانید آزمایشی را برای تست کردن بازار یا قیمت گذاری اجرا کنید و در آن تلاش کنید که یک چیز را بفروشید. این خوب است، ولی این بخش صحبت را جدا نگه دارید. و همانند بازخورد محصول، این کار را از بخش مربوط به رفتار/طرز فکر جدا کنید.
۵. آموختههای «مودب بودن» را از کار بیندازید
مردم آموزش دیدهاند که بچه (محصول) شما را زشت خطاب نکنند. باید به آنها اطمینان خاطر بدهید تا این کار را بکنند. همان آغاز کار از آنها بخواهید بیرحمانه صادق باشند، و به آنها بگویید که این کار برای شما خیلی خوب است و به شما خیلی کمک میکند. اگر دیدید که گیج شدهاند، توضیح دهید که بدترین چیزی که ممکن است برای شما رخ دهد این است که چیزی بسازید که مردم اهمیتی به آن نمیدهند.
۶.سوالهای باز بپرسید
خیلی پرسشهای بله/خیر نپرسید. برای نمونه، پرسشهایی نظیر «آیا از محصول من خوشتان میآید؟» را هر چه کمتر کنید. در عوض بپرسید «(اگر قصد خرید دارید) به دنبال چه نوع معامله/خریدهایی هستید؟»، «چه چیزی به شما انگیزه خرید میدهد؟»، «از کجا فرصتهای خرید را پیدا میکنید؟»، «آیا از پیشنهادهای خریدی که سایتهای موجود ارایه میکنند راضی هستید؟»
گاهی نپرسیدن پرسشهای بله/خیر سخت است، ولی همیشه با پرسشهای باز ادمه دهید، پرسشهایی همچون «چرا» یا «درباره تجربهات بیشتر توضیح بده»
۷. روی رفتار واقعی تمرکز کنید، نه افکار تخیلی یا احساسات انتزاعی
برای تاکید شماره ۳: آدمها رفتار خود را به خوبی پیشبینی نمیکنند، نمیدانند که چه میخواهند یا نمیدانند که هدف واقعیشان چیست. کار شما این نیست که از افراد درباره راهحل بپرسید. بلکه کار شما این است که بهترین راهحل را بیابید، و سپس اعتبارسنجی کنید که آیا راهحل تان واقعا درست است یا خیر.
افراد دوست دارند که درباره ویژگیها و راهحلها صحبت کنند. هنگامیکه در حال یادگیری هستید، نگذارید که این بحث در صحبتها غالب شود. تلاش کنید چیزها را واقعی نگه دارید. از آنها بخواهید که داستانهایی راجع به اینکه چگونه قبلا مسالهای را تجربه کردهاند بگویند، اینکه آیا تلاش کردهاند حلش کنند یا اگر خیر، چرا، و اینکه چه رخ داده است. از آنها بخواهید داستانهایی درباره استفاده از دیگر محصولاتی که در دامنه یکسانی (با محصول شما) هستند تعریف کنند. شما میخواهید که به احساساتشان دست پیدا کنید، ولی میتوانید به صحبتهای درباره احساسات گذشته بیشتر از افکار تخیلی «چه میشود اگر»ها اعتماد کنید.
بعضی افراد دوست دارند بپرسند «اگر شما میتوانستید چوب جادویی را تکان دهید و این محصول را هرچه میخواهید کنید، چه میکردید». گاهی چیزهای خوبی از این بیرون میآید، ولی توصیه میکنم که پاسخها را خیلی جدی نگیرید.
۸. گوش کنید، صحبت نکنید
تلاش کنید هر چه بیشتر خموش باشید. تلاش کنید پرسشها را کوتاه و بدون جهتدهی نگه دارید (یعنی، پاسخی که میخواهید بشنوید را درون پرسش نگنجانید)
وقتی مشتری درنگ میکند، هجوم نبرید تا این «فضا» را پرکنید، چراکه ممکن است در حال فکر کردن باشد یا چیزهای بیشتری برای گفتن داشته باشد.
مطمئن شوید که دارید یاد میگیرید و در حال فروختن نیستید (دست کم نه در این بخش صحبت)
۹. مستقیم جلو بروید
هر وقت چیزی آنتنتان را به حرکت در آورد، با پرسشهای بیشتر جلو بروید. از پرسشهای بیشتر برای روشن شدن و از «چرا» در پس «چه» نهراسید. شما همچنین میتوانید تا چندین مرحله «چرا» جلو بروید (همچون چراهای پنجگانه) این کار را تا زمانیکه مصاحبه شونده اذیت نشده میتوانید ادامه دهید.
۱۰. برای تائید گرفتن تکرار کنید یا اشتباه بیان کنید
برای چیزهای مهم، تلاش کنید چیزی را که فرد گفته تکرار کنید. گاهی میتوانید یکی از دو نتیجه دلخواه را از این طریق بگیرید. نخست، چون شما حرف آنها را اشتباه بیان کردهاید آنها حرف شما را تصحیح میکنند. دوم، با شنیدن افکار خودشان واقعا میفهمند که عقیده اصلی شان چیز دیگری است و به شما پاسخ دوم کامل تری میدهند.
رویکرد دیگر این است که چیزی را که آنها همین الان گفتهاند از روی عمد اشتباه بیان کنید و ببینید که آیا حرف شما را تصحیح میکنند یا خیر. ولی این تکنیک را خیلی کم استفاده کنید.
۱۱. بخواهید که شما را معرفی کنند
در پایان هر مصاحبه، ببینید که آیا میتوانند شما را به ۱-۳ نفر دیگر برای صحبت معرفی کنند.
اگر برای افراد روشن نیست، روشن کنید که برای این مصاحبهها باید از خانواده و دوستان دوری کنید. راههای خلاقانه زیادی برای پیدا کردن مصاحبه شونده وجود دارد (تاکتیکها بسته به اینکه به چه کسانی میخواهید برسید فرق میکنند)، ولی معرفی گرفتن فرآیند را بسیار آسانتر میکند.
۱۲. هرچه سریعتر یادداشت کنید
جزئیات مصاحبه خیلی سریع از خاطر میروند، بنابراین، اگر ضبط نکردهاید، یادداشتها و مطالب تکمیلی را هر چه زودتر بنویسید. خود من از گوگل داکز استفاده میکنم تا بقیه افراد تیم هم آنرا ببینند. (نکته: معمولا به خاطر اینکه ممکن است مصاحبه شونده راحت نباشد جلسات را ضبط نمیکنم ولی کارآفرینان دیگر به من گفتهاند که با وجود اینکه در آغاز کار افراد حواسان به آن هست، خیلی زود وجود ضبط کننده را فراموش میکنند)
پس از آن: به دنبال الگوها باشید و قضاوت کنید
مصاحبههای مشتری سازی از نظر آماری دادههای چندانی به شما نمیدهند، ولی بر اساس الگوها به شما بینش میدهند. تفسیر آنها میتواند خیلی آسان نباشد، چرا که چیزی که مردم میگویند با کاری که انجام میدهند یکی نیست.
نیاز دارید که برای خواندن آنچه میان خطها (پنهان) است ، برای خواندن زبان بدن، برای درک وضعیت و شرایط، و برای فیلتر کردن صحبتهای جهتدهی شده از میان افرادی که با آنها مصاحبه کردهاید، از داوری خودتان استفاده کنید. ولی دقیقا همین توانایی استفاده از داوری انسانی در ارتباطات انسانی است که مصاحبهها را از نظرخواهی ها (survey) بسیار سودمندتر میکند.
متن فوق کمی بد ترجمه شده، اما بعلت اهمیت موضوع و دسته بندی کامل و متن قابل استفاده، خدمت شما دوستان تقدیم گردید.
منتظر نظرات شما در مورد این مطلب هستم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برگرفته از : businessofsoftware.ir
...