یکی از مهم ترین مهارت های مورد نیاز برای موفقیت، توانایی مواجهه با نظرات مخالف و حتی اهانت های دیگران است؛ اینکه چطور می توان با حفظ خونسردی، به مخالفان و اهانت کنندگان پاسخی محکم و منطقی داد.
یک مثال خوب در این زمینه، عملکرد «استیو جابز» در کنفرانس WWDC 1997 است که توانست با حفظ آرامش، سؤال اهانت آمیز یکی از حضار را به صورت منطقی پاسخ دهد.
همان طور که احتمالاً می دانید، استیو جابز پس از خروج از اپل در سال 1985 میلادی، بار دیگر و بعد از دوازده سال به کمپانی بازگشت و در ماجرای مورد بحث، طی کنفرانس توسعه دهندگان اپل مشغول پاسخگویی به سؤالات حاضرین بود که یکی از افراد حاضر این سؤال را با لحنی طعنه آمیز از جابز پرسید:
آقای جابز شما انسان باهوش و تاثیرگذاری هستید، و البته تاکنون چندین بار گفته اید که نمی دانید راجع به چه چیزی صحبت می کنید. از شما می خواهم به عنوان مثال برای ما توضیح دهید که چگونه جاوا و متعلقات آن در پیشبرد ایده های موجود در OpenDoc نقش آفرینی می کنند و وقتی توضیحاتتان تمام شد، شاید بتوانید به ما بگویید که در هفت سال گذشته دقیقاً مشغول چه کاری بوده اید؟
چنین صحبت هایی آن هم در مقابل مدیرعامل اپل برای زیر سؤال بردن اطلاعات او از جزئی ترین مسائل شرکت، مطمئناً با نیت خوبی مطرح نشده اما پاسخ استیو جابز و نحوه برخورد او با مسئله درس های خوبی به همراه دارد:
نخستین عکس العمل استیو جابز علی رغم دشواری، مکث کردن بود. او به مدت 10 ثانیه (که البته برای حضار بسیار بیشتر به نظر می رسید) مکث کرده و در این زمان به یافتن بهترین پاسخ ممکن فکر کرد.
وی پس از نخستین مکث گفت: «شما می توانید برخی از مردم را در برخی از اوقات راضی کنید.» و سپس بار دیگر به مدت 8 ثانیه مکث کرد. چنین مکث هایی بسیار ارزشمند هستند چرا که فرصت کنترل احساسات را فراهم کرده و به فرد اجازه می دهند پیش از گفتن چیزی که ممکن است بعدها موجب پشیمانی شود، تمام جوانب امر را در نظر بگیرد.
مکث های استیو جابز نیز به او زمان داد تا به خوبی ابعاد سؤال و پاسخ های احتمالی آن را سنجیده و پاسخی اندیشمندانه و تاثیرگذار را در ذهن خود آماده کند.
استیو جابز در ادامه اضافه کرد: «یکی از سخت ترین مسائلی که در زمان تغییر به وجود می آید این است که افرادی مانند این آقا در بعضی از موارد حقیقت را می گویند.» سال هاست که روان شناسان معتقدند بهترین راه برای تغییر طرز تفکر افراد، موافقت با آنها و پیدا کردن نقاط اشتراک، به جای حملات متقابل است.
جابز این روش را به بهترین نحو و با تأیید حرف های طرف مقابل به کار گرفت؛ چرا که مطمئناً نرم افزار OpenDoc ویژگی هایی داشته که او از آنها بی اطلاع بوده است. اما همان طور که جابز توضیح می دهد، دانستن تمام جزئیات همه اپلیکیشن های تولیدی توسط کمپانی، وظیفه مدیرعامل نیست.
استیو جابز نقش خود در اپل را تشریح کرد و گفت نیاز نیست مدیرعامل تمام زیر و بم محصولات را از بر باشد، بلکه باید مجموعه را به صورت یک تصویر واحد مشاهده کرده و کارکنان را در راستای چشم انداز با یکدیگر متحد کند. وی همچنین در این باره گفت:
دشوارترین بخش کار این است که تشخیص دهید مشخصات یک بخش، چگونه به فروش 8 یا 10 میلیارد دلاری از محصول کمک می کند؟ و چیزی که من تاکنون یاد گرفته ام نشان می دهد که باید ابتدا از تجربه کاربری شروع کرد و سپس به مسائل فنی و تکنولوژیک رسید. شما نمی توانید ابتدا از فناوری شروع کنید و سپس به دنبال مشتری بگردید.
دیدگاه جابز در آن زمان برای توجه به تجربه کاربری بسیار نوآورانه بود، که درستی آن نیز بعدها با گذشت زمان و تجربه سایرین اثبات شد.
وی در ادامه با ارجاع به عدم توجه به تجربه کاربری از سوی خود در گذشته گفت: «خود من این اشتباه را احتمالاً بیش از هر شخص دیگری در این سالن مرتکب شده ام و از آن آسیب دیده ام و دلیل آن را نیز می دانم.»
جابز نه تنها چشم انداز خود را بیان کرد بلکه با اشاره به تجربیات ناموفق گذشته، به اظهارات خود اعتبار بخشید و به نوعی از سرمایه گذاران خواست اشتباهات او را تکرار نکنند.
«در حال حاضر افراد زیادی در اپل به سختی کار می کنند.» او سپس نام بعضی از کارمندان خود را به زبان آورد و از کل تیم تمجید کرد و گفت: «آنها به بهترین نحو کار می کنند.»
با چنین اظهاراتی، جابز از تیم خود حمایت کرده و از آنها تقدیر و تشکر نمود. وی به کارمندان اپل یادآور شد که از آنها حمایت می کند؛ کاری که موجب حمایت های متقابل تیم اپل شد.
سخنان پایانی جابز بسیار انگیزاننده هستند:
اشتباهات زیادی در طول مسیر رخ می دهند، البته این چیز خوبی است چرا که نشان می دهد تصمیم هایی در طول مسیر اتخاذ شده اند. ما اشتباهات را پیدا کرده و آنها را اصلاح می کنیم.
او سپس رو به شخصی که در ابتدا از او سؤال کرده بود گفت:
اشتباهات انجام می شوند، برخی از افراد نیز شاید ندانند راجع به چه چیزی صحبت می کنند؛ اما به نظرم شرایط موجود از آنچه که در گذشته نه چندان دور وجود داشت بهتر شده و فکر می کنم ما به سوی موفقیت پیش می رویم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
...چگونه می توانم یک لحظه تنش بین یک کارمند و یک مشتری را مدیریت کنم؟
لیزا آندریا مدیر سرویس تخصصی مشتری که به عنوان یک شرکت مشاوره ای در حال فعالیت است، سه سلوک مدیریتی سریع را برای یک زمان بحرانی ارائه کرده است. زمانی که یکی از کارمندان شرکت شما در ارتباط با یک مشتری به مشکل برمی خورد و بین این دو یک تنش به وجود می آید. حالا نوبت به شما می رسد که به عنوان مدیر شرکت وارد عمل شوید و تا جایی که می توانید تلاش کنید که این مشکل را به سریع ترین و بهترین روش ممکن حل کنید.
خوش رفتار باشید. مطمئن شوید که زبان بدنتان، تون صدایتان و بازی با کلماتتان در یک راه آرام و پسندیده رفتاری، به کار گرفته شود.
صبور باشید. اگر مشتری خواست فریاد بزند و توهین کند، تا جایی که امکان دارد تحمل کنید و اجازه این کار را به او بدهید. با ارائه یک راه حل بیش از حد سریع، حتی بهترین آن، شاید مشتری احساس کند که حرفهایش را درست گوش نداده اید. آنچه کهش شما در مرحله اول حتما باید انجام دهید، همدردی کردن است، اینکه یک شنونده خوب باشید.
حرفه ای باشید. هرباری که مشتری حرفش را به شما می گوید، یک فرصت است برای شما تا یک راه حل و حتی بهتر، دوراه حل را ارائه کنید. اگر امکان این وجود داشته باشد که بیش از یک راه حل و گزینه را در اختیار مشتری برای رفع این موقعیت قرار دهید، یک شرایط ایده آل خواهد بود. پس توپ را در زمین مشتری بیندازید تا تصمیم بگیرد که چگونه این مشکل و تنش را حل کند.
بسیاری از مدیران و رهبران از نظر زیردستان آنها فوقالعاده و باهوش به نظر میرسند و همین موضوع باعث میشود که انتظار هیچ اشتباهی را از آنها نداشته باشند. اما واقعیت این است که حتی باهوشترین افراد نیز ممکن است در رهبری و مدیریت خود دچار اشتباهاتی شوند. زیرا همه انسان هستیم و به دلایل مختلفی ممکن است اشتباه کنیم. مهمترین موضوعی که در زمینه اشتباه رهبری باید به آن توجه داشت این است که مدیر اول اشتباه خود را بپذیرد و سعی در اصلاح آن داشته باشد. و دوم سعی در یافتن نقاط ضعف و تقویت آنها نماید. زیرا رهبری مهمترین بخش هر کسب و کار است و کاهش اشتباه رهبری تاثیر به سزایی در موفقیت و توسعه کسب و کارها خواهد داشت. در ادامه به بررسی چند نمونه اشتباه رهبری رایج که در میان مدیران کسب و کارها مشترک است میپردازیم.
یکی از رایجترین اشتباه مدیران کسب و کارها عدم توجه به نظرات و انتقادات کارمندان است. نکتهی مهمی که مدیران کسب و کارها باید به آن توجه کنند این است که کارمندان حیاتیترین جایگاه را در موفقیت یا شکست کسب و کار دارند. بنابراین عدم توجه به نظرات و مشکلات آنها منجر به ایجاد مشکلات غیر قابل جبرانی خواهد شد. در مقابل توجه به نظرات، انتقادات سازنده و پیشنهادهای آنها برای بهبود محیط کار حس ارزشمند بودن را در آنها تقویت میکند. کارمندی که با توجه و همدلی مدیر خود مواجه میشود، خود را عضو مهمی از آن کسب و کار احساس میکند و نهایت تلاش خود را برای بهبود و رشد آن میکند. اما عدم توجه به کارمندان و در اولویت قرار ندادن آنها کارکنان را به مرور دچار دلسردی و بیانگیزگی میکند. بنابراین برای پرهیز از این اشتباه رهبری رایج مدیران باید به کارکنان خود ارزش قائل شوند و توجه به نظرات آنها را در اولویت کارهای خود قرار دهند.
متاسفانه بسیاری از مدیران اطلاعات کافی در مورد روند تغییر استراتژی و جوانب مثبت و منفی آن در اختیار کارمندان خود قرار نمیدهند. همین امر نیز باعث ایجاد حس ناخوشایند در کارکنان و انزوا و در نهایت نارضایتی آنها میشود. اما نکتهی قابل توجهی که در این زمینه وجود دارد این است که ارائه اطلاعات کافی به کارمندان باعث ایجاد آمادگی ذهنی برای مواجهه با موقعیتهای مختلف میشود و عملکرد آنها را تحت تاثیر قرار میدهد. اما عدم توجه به احساس کارکنان به تدریج باعث ایجاد بیاعتمادی در آنها میشود. به عنوان یک مدیر فراموش نکنید که هر چه میزان شکاف بین مدیر و کارمند نیز بیشتر شود کسب و کار شما یک قدم به شکست نزدیکتر خواهد شد.
هر چند اکثر مدیران افرادی باهوش و کاربلد هستند اما توجهی به آموزش کارمندان خود نمیکنند. زیرا از نظر آنها آموزش و مربیگری کارمندان جزو اولویتهای کاری سازمان یا کسب و کار مربوطه نیست. برخی از مدیران نیز آموزش کارکنان را فرآیندی پرهزینه و غیر ضروری میدانند. اما جالب است بدانید که مدیرانی که به اهمیت وجود مربی در کسب و کار خود واقف باشند در زمان کوتاهی به نتیجه دلخواه خود میرسند. تعامل با کارمندان، پشتیبانی و برنامهریزی و ارائه آموزش لازم به کارمندان از مهمترین ویژگیهای مدیران موفق است.
بسیاری از مدیران کسب و کارها تصور میکنند رهبر موفق کسی است که به تدوین و اجرای استراتژی و تعیین اهداف میپردازد. اما نکتهی مهمی که در زمینهی رهبری کسب و کار باید مورد توجه قرار گیرد این است که توجه به عواطف و احساسات انسانی یکی از ارکان اصلی رهبری موفق است. داشتن نگاه مکانیکی و ماشینی یکی از نقاط ضعف و اشتباه رهبری رایج در بین بسیاری از مدیران است. طبق تحقیقات انجام شده سازمانهایی موفق هستند که در آنها به شناخت کارمندان توجه ویژهای میشود. زیرا این کارمندان رضایت شغلی بیشتری دارند و بیشتر خود را برنامههای رسمی سازمان وفق میدهند. از سوی دیگر نیز در نظر گرفتن پاداش و تشویق کارمندان نیز یکی دیگر از نکاتی است که رهبران موفق باید به آن توجه کنند.
همانگونه که میدانید امروزه اکثریت قریب به اتفاق مدیران معتقدند که داشتن یک استراتژی ارتباطی بهترین روش برای موفقیت کسب و کار است. زیرا هر چند مدیر مسئول تعیین استراتژیها و چشمانداز بلندمدت برای سازمان است. اما این کارمندان هستند که در بطن کسب و کار حضور دارند و از این رو میتوانند کمک به سزایی در انتخاب استراتژی داشته باشند. بنابراین مدیران باید سیاست سازمان خود را به گونهای تنظیم کنند که کارمندان به راحتی نظرات و پیشنهادات خود را با آنها در میان بگذارند. استقبال از ایدههای جدید و عمل به آنها نیز تاثیر روانی فوقالعادهای بر روی کارمندان داشته و رضایت شغلی آنها افزایش میدهند.
در مجموع میتوان گفت یک مدیر موفق کسی است که علاوه بر مهارت مدیریتی و رهبری به نکات روانشناسی و مباحث رفتار سازمانی نیز توجه داشته باشد. تا با کاهش اشتباه رهبری خود که در میان بیشتر مدیران رایج است، به رشد و توسعه کسب و کار خود کمک کنند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
...شما ممکن است در جایگاه یک کارآفرین و در پست هایی چون مدیر، مدیر اجرایی، یک طراح گرافیک، یک بازاریاب، یک حسابدار و هر پست دیگری که بتوانید از پس آن بر بیایید، قرار داشته باشید.
شما برنامه ریزی می کنید که نه تنها هرکاری را انجام دهید، بلکه بیشتر هم انجام دهید و نگران این هستید که چه کاری را دیگران انجام می دهند که شما هنوز انجام نداده اید. در واقع، این بسیار ساده است که کمی چشمان خود را باز کنید و ببینید که دیگر صاحبان کسب و کار در صنعت شما چه می کنند و کرده های خود را با آنها مقایسه کنید. اما در هردفعه که این کار را انجام می دهید، یک کار جدید را کشف می کنید که شما انجام نداده اید و دیگری چرا.
آیا کسب و کار شما یک برند دارد؟ آیا از یک نرم افزار ارتباط جمعی برای ارتباط با کارکنان و ارتقای سطح کیفی شرکت خود استفاده می کنید؟ آیا پیشنهادات جذاب برای خرید محصولاتتان به مشتریان می دهید؟ آیا سایت دارید؟ آیا تخفیف های ویژه برای تولیدات خود دارید؟ آیا در نمایشگاه های مرتبط با صنعتتان شرکت می کنید؟ و هزاران کار نکرده و سوال بی جواب.
از یک جهت خوب است که از دیگران الهام بگیرید و ایده های جدید را برای کسب و کار خود توسعه دهید. اما از یک جهت دیگر، این مهم است که تفاوت بیشتر انجام دادن را با بهتر و یا متفاوت انجام دادن متوجه شوید.
اینکه شما همیشه فکر کنید که در کسب و کارتان باید تا می توانید کارهای بیشتری را نسبت به دیگران انجام دهید، می تواند برای استارتاپ شما سمی باشد. در حقیقت از این روش تنها شرکت خود را از لحاظ کمیتی رشد داده اید و یا به عبارتی، این کار یعنی چند هندوانه را با یک دست بردارید و تعداد زیادی از آنها هم از دست شما بیفتند و بترکند.
پس به جای اینکه همیشه به بیشترانجام دادن فکر کنید، به بهترانجام دادن و یا متفاوت انجام دادن بیندیشید.
چه مفاهیمی را تا کنون در کسب و کار خود پیاده سازی کرده اید؟ چه کاری انجام داده اید که باعث ارتقای سطح کیفی کسب و کارتان شود؟
مثلا بعضی شرکت ها برای بالابردن میزان فروش خود دست به یک کار جالب زده اند، اینکه مشتریان با خرید هرمحصول باعث می شوند که معادل آن محصول نیزبه یک بچه سرطانی داده شود. این ایده می تواند برای بسیاری از استارتاپ های یک ایده عملی و مناسب باشد و کسب و کار را رونق بیشتری دهد.
و یا شرکت استارباکس که در ابتدا به مشتریان خود کارتهای اعتباری می داد که می توانستند امتیازات خود را در آن جمع کنند. مدت ها بعد برنامه ای را طراحی کرد که از طریق آن مشتریان قادر بودند تا کارت خود را شارژ و موجودی آن را چک کنند و یا حتی با آن کارت عملیات پرداخت از طریق تلفن همراه انجام دهند. نکته اینجاست که سیستم کسب وکاری همان بود، اما استارباکس به طرزی بهتر و قابل دسترس تر آن را توسعه داده بود.
کتابی جالب در این زمینه به نام Zag از نویسنده ای به نام Marty Neumeier منتشر شده است که ایده کلی آن بر مبنای خطوط زیگزاک می باشد. یعنی زمانی که دیگر کسب و کارها موقعیت زیگ را دارند، کسب و کار شما باید در موقعیت زاگ باشد. این درمورد بیشتر و یا بهتر انجام دادن کارها نمی باشد، بلکه به معنای متفاوت انجام دادن آنها می باشد. کتاب دست به تشویق استارتاپ های مختلف زده است که به دنبال فضاهای خالی باشند و آنها را پر کنند. به جمله زیر دقت کنید:
....................ما تنها....................می باشد که................
آیا می توانید جای خالی ها را پر کنید؟ مثلا شرکت ما تنها شرکتی است که به مشتریان خود کارت جایزه می دهد.
اگر نمی توانید جای خالی ها را پر کنید، پس به فکر این باشید که در کسب وکار خود ایجاد تفاوت کنید، آن هم تفاوتی که کسی دیگر در استارتاپ خود ایجاد نکرده باشد.
Headbands of Hope، تنها شرکتی است که با خرید هر سربند، یک سربند را به کودکان سرطانی هدیه می دهد.
خوب دیگر همه چیز به شما بستگی دارد.
پس به جای خرج پول بیشتر برای تبلیغات و عرضه محصولاتتان در شبکه های اجتماعی مختلف، به این فکر کنید که چه چیزی می تواند کسب و کار شما را بهتر کند و آن را از دیگر کسب وکارها متفاوت سازد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برگرفته از : http://iransbiz.ir/1396/02/25/316/
...چنانچه بخواهید رهبری باجذبه باشد، ابتدا باید این جذبه را در خودتان پرورش دهید. رهبری توانایی جذب کسیست که شما بعنوان یک کارفرما یا مدیر یا پدرومادر، فرصتهایی به او پیشنهاد میکنید. و این موضوع یکی از بزرگترین چالشهای زندگی است.
...چرا صداقت در مدیریت مهم است؟
داشتن صداقت و درستکاری یکی از مهمترین ویژگیهای رهبران و مدیران بزرگ در کسبوکارشان است و من میخواهم بگویم چرا …
هروقت من جلسۀ مدیریت برنامهریزیِ راهبردی را تشکیل میدهم، اولین ارزشی که همه مدیران اجرایی با آن موافقند صداقت است. مدیران بخوبی میدانند که صداقت و درستکاری از پایههای مدیریت است. مدیران از خط باورهایشان خارج نمیشوند.
بعنوان مثال، آقای جان هانتسمن میلیاردری است که شرکت مواد شیمیایی خود را از هیچ شروع کرده و به تشکیلات دوازده میلیارد دلای توسعه داد. کتابش با عنوان “برندهها تقلب نمیکنند”، مملو از داستانهایی از تجربیاتش است که در آنها صبورانه حاضر به تخطی از اصولش نمیشد. وی میگوید صداقت، دلیل موفقیتهایش بوده و هست.
در بازی کسبوکار و زندگی هیچ راه اخلاقی میانبری وجود ندارد، اساساً سه نوع مردم وجود دارند، ناموفق، موقتاً موفق، و کسانی که موفق شده و ماندهاند. تفاوت اینها در شخصیتشان است.
نمونههای بیشماری از افرادی که موقتاً با تقلب به پیروزی رسیدند وجود دارد. کمپانی انرژی انرون بمدت چند سال یکی از مبتکرترین و جسورانهترین شرکتهای امریکا بود. مدیر ارشد کمپانی با تعداد کثیری از مهمترین شخصیتهای کشور از جمله رئیسجمهور آشنا بود. سوای اینکه موفقیت انرون بر پایه دروغ بنا شده بود، مطالعات نشان داد افراد “برنده”ای که در راس شرکت بودند در کارشان صداقت نداشتند.
مدیران با صداقت شاید معروفترین و درخشانترین مدیر نباشند، و خودشان به آن اهمیتی نمیدهند. صداقت یعنی کارِ درست را انجام بدهیم، چون انجام دادن این کار درست است. و این چیزیست که موفقیت میآورد.
مدیران موفق سر قولشان هستند. آنها با دقت و حتی با بیمیلی قولی میدهند، ولی هروقت قول دادند آنرا پیگیری و به انجام میرسانند. و همیشه حقیقت را میگویند. به این کار “رکگویی” میگویند. اگر از رکگویی هراس دارید، پس جرأت ندارید که یک مدیر اجرایی باشید. در این حالت شما اطرافتان را با اشخاص “بلهقربان گو” پر میکنید یعنی کسانی که بجای حقیقت، چیزهایی که شما میخواهید بشنوید را میگویند.
مدیران باصداقت از رودرو شدن با حقیقت ابایی ندارند. این اصل به نام اصل حقیقتبینی مشهور است، یا “دیدن جهان آنطور که واقعاً هست، نه آنطور که آرزو دارید باشد.” این موضوع از مهمترین اصول مدیریت است زیرا نشاندهنده حقگویی و صداقت است. بسیاری از شرکتها و سازمانها بخاطر پیروی نکردن از اصل حقیقتبینی شکست میخورند.
صداقت یعنی گفتن حقیقت هر چند آن حقیقت تلخ و زشت باشد. صادق بودن بهتر از فریب دادن دیگران است، چون با این کار خودتان را هم فریب میدهید.
مدیران باید اعتماد بنفس داشته باشند، در عین حال باید توجه داشته باشند که ممکن است خودشان هم اشتباه کنند. بسیاری از مدیران و رهبران به شکست میرسند چون از زیر سوال بردن مفروضات و نتیجهگیریهای خودشان ممانعت میکنند. در ریشه هر شکست، مفروضات گمراهکننده نهفته است.
در این دنیای پیوسته در حال تغییر، این امکان وجود دارد که در کارتان کمی یا کاملاً اشتباه کنید. البته شاید هم در اشتباه نباشید ولی در نظر گرفتن این احتمال از شما یک مدیر مدبر میسازد چون ذهنتان را به ایدهها و افکار جدید باز میکند.
هیچ استثنایی برای صداقت وجود ندارد. صداقت در ذات انسانهاست و مربوط به زمان و مکان نمیشود. اگر در موقعیتهای ساده برای نتایج کمارزش صداقت خود را زیر پا بگذارید، آنگاه زیر پا گذاشتن صداقت برای شما امری عادی میشود.
مدیران باصداقت همیشه مجبورند جانب انصاف را بگیرند خصوصاً وقتی که با افراد بیانصاف طرف هستند. در حقیقت، نشانه درستکاری یک مدیر این است که در مقابل برخورد غیرمنصفانه دیگران، تا چه حد میتواند جانب عدالت را بگیرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برگرفته از : ir-success.ir
...در این نوشته داستانی را مرور خواهیم کرد در مورد کارخانه شکلاتی که با یک اشتباه در بازاریابی ، با چالش روبرو شد. یکسال پیش بهنام به تازگی از رشته مدیریت بازرگانی از دانشگاه اصفهان فارغ التحصیل شد و به فکر راه اندازی کسب و کار خود افتاد. پدر بهنام فرد پولداری است و تنها دغدغه بهنام این بود که بتواند یک کسب وکار خوب انتخاب کند، پدر بهنام به اوو توصیه کرد که قبل از اینکه تصمیم نهایی خود را بگیرد یک سفر یه یک کشور اروپایی داشته باشد تا با کسب وکارهای جدید بهتر آشنا شود و تصمیم بهتری بگیرد.
در سفر ده روزه ای که بهنام به انگلیس داشت با Ted Nicholsonمدیر یک برند معروف پوشاک آشنا شد پس از مدتی مشاوره با تد، بهنام متوجه شد که تد صاحب یک برند معروف شکلات نیز هست که در انگلیس بسیار معروف است و بازار بسیار خوبی دارد. در حین گفتگوهای آنها تد علاقه زیادی به راه اندازی یک کارخانه شکلات سازی در تهران نشان داد و نتیجه مذاکرات آنها این شد که تد همه تکنولوژی وتخصص مورد نیاز را تامین می کند و بهنام نیز سرمایه گذاری های لازم را با کمک پدرش به عهده گرفت. فروردین 93 کارخانه راه اندازی شد و دو نوع شکلات با طعم های وانیلی و گردویی به بازار عرضه شد. بسته بندی از جنس همان بسته بندی های شکلات هایی بود که در انگلیس عرضه میشد ولی طراحی روی آن بومی سازی شده بود، و تست های اولیه ای که در شش منطقه تهران انجام شد نشان داد که طعم های تولید شده قابلیت فروش دارند. بازار هدف این شکلات ها را کودکان و نوجوانان انتخاب کردند و تبلیغات متناسب با این گروه طراحی شد و رادیو و روزنامه ها و مجلات به عنوان رسانه انتخاب شد. قیمت گذاری هم از شیوه رقابتی انجام شده بود و به نظر مناسب می رسید. در اردیبهشت ماه اولین محصولات کارخانه با برند “شوکینا” وارد بازار شد و با استقبال خوبی از طرف بازار مواجه شد، تد و بهنام از این موفقیت بسیار خوشحال بودند و تد در تیرماه برای بررسی وضعیت کارخانه به ایران سفر کرد. در تیر ماه به طور ناگهانی افت شدید در فروش رخ داده بود و همه معادلات به هم خورده بود. بازخوردهای گرفته شده از بازار نشان می داد که شکلات ها در حرارت تابستان در بیشتر مغازه هایی که شکلات ها را در بخچال نگه داری نمیکنند آب شده اند و از طرفی چندین مغازه دار اعلام کرده بودند که طعم های شکلات ها چندان مورد علاقه کودکان نیست.
پس از این شکست مقطعی تد تصمیم به خروج از این پروژه گرفت و بهنام را در موقعیت بسیار سختی قرار داد
از نظر شما علت اصلی شکست بهنام در چه چیزی است؟
به نظر شما قبل از اینکه محصول خود را وارد بازار کنند چه تحقیقی باید انجام میدادند؟
پیشنهاد شما برای اینکه بهنام بتواند جلوی ضرر بیشتر خود را بگیرد چیست؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ibazaryabi.com
...از زمانی که وبلاگها در میان مردم به شهرت رسیدند، بازاریابی و تبلیغات از طریق افراد تاثیرگذار رواج یافت. اینستاگرام در حال حاضر آخرین معدن طلایی است که به عنوان پلت فورمی برای تبلیغات از آن استفاده میشود.
در زمانهای که جریانهای دیجیتال سهمی فزاینده از تجارت و رشد اقتصادی را تحت فرمان خود درآوردهاند، مدیران اجرایی باید پاسخگوی سؤالات جدیدی باشند.
...
هرچه بیشتر به عنوان یک کارآفرین فعالیت کرده باشید، بیشتر به این نتیجه می رسید که توان افراد در رسیدن به موفقیت به شدت تحت تأثیر مهارت ها، خلاقیت، و هوشمندی آنهاست. اهمیت مسائلی همچون ثبات رویه و رفتار های فردی، اگر نگوییم بیشتر از تحصیلات و تجربه است، کمتر نیست.
در ادامه می توانید ۵ نمونه از عادت های فردی را از نظر بگذرانید که برای رسیدن به موفقیت و شکوفایی هرچه بیشتر، باید آنها را از خود دور کنید.
...